جدول جو
جدول جو

معنی ضناک - جستجوی لغت در جدول جو

ضناک
چایمان سخت نیرومند، درخت انبوه
تصویری از ضناک
تصویر ضناک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضناکه
تصویر ضناکه
تنگ شدن، سست خرد شدن، سست اندام شدن، چاییدن سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضحاک
تصویر ضحاک
(پسرانه)
بسیار خنده کننده، از شخصیتهای ستمگر شاهنامه، ایرانیان از گذاشتن این نام روی پسران پرهیز می کنند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حناک
تصویر حناک
بر فک از بیماری های گلو، لبیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنیک
تصویر ضنیک
زندگانی تنگ، سست رای، سست خرد، پیشیار زنان
فرهنگ لغت هوشیار
خنده کننده، بسیار خندان خندنده، روشن چون راه پارسی تازی گشته آژی دهاک دهاک بیور اسپ نام فرمانروایی ستمگر و خونریز که در اوستا و شاهنامه آمده او را ده آک یا (ده عیب) می گفته اند زیرا که این آک های دهگانه بر تن و روان او چیره بوده: زشت پیکری، کوتاهی، باد سری، بی شرمی، شکمبارگی، بد زبانی، ستمگری، شتابزدگی، بد دلی، دروغ گویی نوشته اند که هنگام زادن دو دندان پیشین داشته چنان که گویی می خندد و چون پدر و مادرش تازی بوده اند نام ضحاک یا خندنده را بر او نهاده اند بسیار خنده کننده بسیار خند
فرهنگ لغت هوشیار
پیچش شکم ز حیر: عارض چو شود کناک و نبود صادق میدان که بنزدیک طبیب صادق (حاذق) از خوردن معجون بنفسج گردد بر ماده مرض طبیعت فایق. (یوسفی طبیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خناک
تصویر خناک
((خُ))
دیفتری، بیماری ای که در گلو پدید آید و حلق و حنجره و قصبه الریه را مبتلا کند، خناق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضحاک
تصویر ضحاک
((ضَ حَّ))
بسیار خنده کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عناک
تصویر عناک
((عَ))
توده ریگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کناک
تصویر کناک
((کَ))
درد شکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضحاک
تصویر ضحاک
بسیار خندان، برای مثال زشت آن زشت است و خوب آن خوب و بس / دائم آن ضحاک و این اندر عبس (مولوی - ۱۰۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کناک
تصویر کناک
درد شکم، پیچش شکم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضنا
تصویر ضنا
بسیار فرزندی: زن، فزونی بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناک
تصویر ناک
آلوده، آغشته هندی گلابی هندی امرود هندی سبری (گویش اسپهانی) زبون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناک
تصویر ناک
آلوده، آغشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناک
تصویر ناک
پسوندی است که با الحاق به اسم، صفت یا بن مضارع تشکیل صفت دهد و معنی آن با، پر، آورد، ور، مند، گین، آگین، آلود و مانند آنهاست، اندوهناک، دردناک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناک
تصویر ناک
لات بی چیز، آن که آه در بساط ندارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناک
تصویر ناک
آمیخته به، آلوده به
پسوند متصل به واژه به معنای توام با مثلاً اندوهناک، دردناک، سوزناک، نمناک، بیمناک
فقیر، آلوده
آغشته، مغشوش، غش دار
مشک مغشوش، برای مثال چه ژاژ طیان نزدیک تو چه این سخنان / چه مشک خالص پیش دماغ خشک چه ناک (جمال الدین عبدالرزاق - ۲۲۹)
فرهنگ فارسی عمید