- ضناک
- چایمان سخت نیرومند، درخت انبوه
معنی ضناک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تنگ شدن، سست خرد شدن، سست اندام شدن، چاییدن سرما خوردن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
بسیار خنده کننده، از شخصیتهای ستمگر شاهنامه، ایرانیان از گذاشتن این نام روی پسران پرهیز می کنند
بر فک از بیماری های گلو، لبیشه
زندگانی تنگ، سست رای، سست خرد، پیشیار زنان
خنده کننده، بسیار خندان خندنده، روشن چون راه پارسی تازی گشته آژی دهاک دهاک بیور اسپ نام فرمانروایی ستمگر و خونریز که در اوستا و شاهنامه آمده او را ده آک یا (ده عیب) می گفته اند زیرا که این آک های دهگانه بر تن و روان او چیره بوده: زشت پیکری، کوتاهی، باد سری، بی شرمی، شکمبارگی، بد زبانی، ستمگری، شتابزدگی، بد دلی، دروغ گویی نوشته اند که هنگام زادن دو دندان پیشین داشته چنان که گویی می خندد و چون پدر و مادرش تازی بوده اند نام ضحاک یا خندنده را بر او نهاده اند بسیار خنده کننده بسیار خند
پیچش شکم ز حیر: عارض چو شود کناک و نبود صادق میدان که بنزدیک طبیب صادق (حاذق) از خوردن معجون بنفسج گردد بر ماده مرض طبیعت فایق. (یوسفی طبیب)
بسیار خندان، برای مثال زشت آن زشت است و خوب آن خوب و بس / دائم آن ضحاک و این اندر عبس (مولوی - ۱۰۲۵)
درد شکم، پیچش شکم
بسیار فرزندی: زن، فزونی بهره
آلوده، آغشته هندی گلابی هندی امرود هندی سبری (گویش اسپهانی) زبون
آلوده، آغشته
پسوندی است که با الحاق به اسم، صفت یا بن مضارع تشکیل صفت دهد و معنی آن با، پر، آورد، ور، مند، گین، آگین، آلود و مانند آنهاست، اندوهناک، دردناک
لات بی چیز، آن که آه در بساط ندارد
آمیخته به، آلوده به
پسوند متصل به واژه به معنای توام با مثلاً اندوهناک، دردناک، سوزناک، نمناک، بیمناک
فقیر، آلوده
آغشته، مغشوش، غش دار
مشک مغشوش،برای مثال چه ژاژ طیان نزدیک تو چه این سخنان / چه مشک خالص پیش دماغ خشک چه ناک (جمال الدین عبدالرزاق - ۲۲۹)
پسوند متصل به واژه به معنای توام با مثلاً اندوهناک، دردناک، سوزناک، نمناک، بیمناک
فقیر، آلوده
آغشته، مغشوش، غش دار
مشک مغشوش،