جدول جو
جدول جو

معنی ضغنه - جستجوی لغت در جدول جو

ضغنه
(ضَ غِ نَ)
قناه ضغنه، نیزۀ کج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضغن
تصویر ضغن
آرامیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنه
تصویر غنه
آوازی که از بیخ لهات و بینی برآید، در موسیقی تحریری از موسیقی که در هنگام غنا از خیشوم ادا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جغنه
تصویر جغنه
پرنده ای وحشی، زرد رنگ، کوچک تر از کبوتر و دارای چشم های درشت که گاهی جیغ می کشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
پایه، پله، زینه، پلۀ نردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضغطه
تصویر ضغطه
ضغط، فشردن، فشار دادن، در هم فشردن، کوفتن، تنگ کردن، تنگ گرفتن بر کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغنه
تصویر چغنه
چغانه، از آلات موسیقی شبیه قاشق که چند زنگوله به آن آویخته و با دست تکان می دادند، چغان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضغینه
تصویر ضغینه
حقد، کینه
فرهنگ فارسی عمید
(ضَ / ضِ / ضُ نَ)
ضبنه. رجوع به ضبنه شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ / غَ ضَ نَ)
سبوسۀ پوست بدن. (ناظم الاطباء). پوست نازکی که بر روی پوست بدن آبله زده ظاهر شود، یقال للمجدور اذا البس الجدری ّ جلده: اصبح جلده غضنه واحده، و قد یقال: غضبه واحده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
یا ارض رغنه، زمین سهل و نرم. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ)
پشتواره از طعام و جز آن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، شاخ تر و تازه. ج، شغن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به شغنوب شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ نَ)
کینه. (منتهی الارب). ضغن. کینۀ سخت در دل. (دهار). حقد شدید. عداوت. بغضاء. ج، ضغاین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
ضأنه. حلقه که در بینی شتر اندازند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ طَ)
سختی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). فشارش. (منتهی الارب). فشار، اکراه. یقال: اخذت فلاناً ضغطه، اذا ضیقت علیه لتکرهه. (منتهی الارب) ، مطالبت غریم در ادای دین به حدی که داین تنگدل گردیده بر کمتر از حق خود راضی شود و آن را عجالهً گیرد. (منتهی الارب) ، تنگی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء) ، مشقت. (منتخب اللغات) (دهار) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(ضَ بَ)
تأنیث ضغب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
بسیاربچه شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ نَ)
سبوی فراخ. جب ّ یعنی چاه فراخ، و در قاموس آمده است: حب، یعنی سبوی فراخ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دُ غُنْ نَ / دُ نَ)
ابر برهم نشسته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دجنه، ابر تاریک بی باران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به دجنه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ نَ / نِ / چَ غَ نَ / نِ)
نام سازی است که نوازند. (برهان). نام سازی است. (جهانگیری) ، مخفف چغانه است و آن چوبی باشد میان شکافته که چند جلاجل بر آن تعبیه کرده اند. (برهان). مخفف چغانه است. (انجمن آرا) (آنندراج). سازی که چغانه نیز گویند. (ناظم الاطباء) :
بیا مطرب آن چغنه کز یک فغان
کشد زاهدان را به دیر مغان.
خسرو (از انجمن آرا).
، نوائی از موسیقی. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(ضَنَ)
آهو مادۀ ریزه و خرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ نَ)
بیماری. برجاماندگی از مرض. گویند: به ضمنه، ای زمانه، و کانت ضمنه فلان اربعه اشهر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چُ نَ / نِ)
گنجشک را گویند و به عربی عصفور خوانند. (برهان). گنجشگ باشد. (جهانگیری). گنجشک و عصفور. (ناظم الاطباء). چغک و چغو و چغوک:
شوم چون بوم و گرسنه چون زاغ
خرد چون چغنه سست چون کوتر.
پوربها (از جهانگیری).
رجوع به چغک و چغو و چغوک شود، ابابیل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ نَ / نِ)
پله و پایه و زینۀ نردبان را گویند. (برهان قاطع) :
پغنۀ بام دولتت باشد
این چهار آخشیج و هفت فلک.
شهاب الدین (از فرهنگ جهانگیری) (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جغنه
تصویر جغنه
باشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبنه
تصویر ضبنه
یالان (اهل و عیال) خویشان مرد
فرهنگ لغت هوشیار
فشارش، تنگنا، بیزاری فشارش فشار، سختی تنگی، رنج زحمت مشقت، کراهت اکراه. توضیح در تداول به غلط به کسر اول تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغینه
تصویر ضغینه
کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمنه
تصویر ضمنه
دراز آهنگی بیماری بر جای ماندگی بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
پله نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست که نوازند چغانه، چوبی است میان شکافته که جلاجلی چند برآن تعبیه کنند و بدان اصول نگاه دارند، نوایی است از موسیقی. گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغن
تصویر ضغن
کرانه، کینه، خواهانی کینه ورزی، آرامیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضغطه
تصویر ضغطه
فشار، سختی، تنگی، رنج، زحمت، مشقت، کراهت، اکراه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پغنه
تصویر پغنه
((پَ نِ))
پله و پایه، زینه نردبان
فرهنگ فارسی معین
آدم کوتاه قد
فرهنگ گویش مازندرانی