جدول جو
جدول جو

معنی ضغن

ضغن
آرامیدن، آرمیدن، آرام گرفتن، آرام شدن، آسودن، آسوده شدن، آرامش یافتن، خوابیدن، کم شدن، از جوش و خروش افتادن، آزاد شدن، رهایی یافتن
تصویری از ضغن
تصویر ضغن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ضغن

ضغن

ضغن
کرانه. (منتهی الارب). کناره. (منتخب اللغات) ، ناحیه. (منتهی الارب) ، بغل شتر، یعنی ابط الجمل. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، کینه. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء) (دهار). کین. ضغینه. (منتهی الارب). حقد شدید. عدوات. بَغْضاء. ج، اضغان، میل. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). خواهانی. (منتهی الارب). شوق. (منتخب اللغات). گویند: ضغنی الی فلان، ای میلی الیه. ناقه ذات ضغن، ای مایله الی وطنها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ضغن

ضغن
یوم ضغن الحره، یکی از جنگهای عرب است. (معجم البدان)
لغت نامه دهخدا

ضغن

ضغن
کینه ورزیدن. (منتهی الارب). کینه ور شدن. (زوزنی). کینه گرفتن. (منتخب اللغات) ، میل کردن. (منتخب اللغات). میل کردن بسوی دنیا. (منتهی الارب) ، آرامیدن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا

زغن

زغن
پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه از دسته بازها که در حدود هفت گونه از آن شناخته شده و همه متعلق به نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا و افریقا هستند. زغن جزو بازهای متوسط القامه است و بسیار متهور و چابک و تند و حمله و قوی و خونخوار است دم وی دو شاخ است. او همه پستانداران کوچک مخصوصا جوندگان را شکار میکند موش گیر غلیواج پرآذران خاد جنگلاهی چنگلاهی جنگلاجی کور کور
فرهنگ لغت هوشیار