معنی ضغینه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با ضغینه
ضغینه
- ضغینه
- کینه. (منتهی الارب). ضغن. کینۀ سخت در دل. (دهار). حقد شدید. عداوت. بغضاء. ج، ضغاین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
دغینه
- دغینه
- نام احمقی است، یا نام زنی است مشهور در حماقت. (منتهی الارب). علم است احمق را، و گویند نام زنی است احمق. (از اقرب الموارد). و رجوع به دُغه شود
لغت نامه دهخدا
ضغیفه
- ضغیفه
- نضارت و تازگی تره. یقال: ضغیفه من بقل، اذا کانت الروضه ناضره متخیله. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضغیغه
- ضغیغه
- مرغزار تر و تازه. (منتهی الارب). مرغزار. (مهذب الاسماء) ، خمیر تنک، گروه مردم مختلط از هر صنف، نان برنج تنک، زندگانی خوش با فراخی و خصب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا