جدول جو
جدول جو

معنی ضغطه

ضغطه
ضغط، فشردن، فشار دادن، در هم فشردن، کوفتن، تنگ کردن، تنگ گرفتن بر کسی
تصویری از ضغطه
تصویر ضغطه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ضغطه

ضغطه

ضغطه
فشارش، تنگنا، بیزاری فشارش فشار، سختی تنگی، رنج زحمت مشقت، کراهت اکراه. توضیح در تداول به غلط به کسر اول تلفظ کنند
فرهنگ لغت هوشیار

ضغطه

ضغطه
سختی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). فشارش. (منتهی الارب). فشار، اکراه. یقال: اخذت فلاناً ضغطه، اذا ضیقت علیه لتکرهه. (منتهی الارب) ، مطالبت غریم در ادای دین به حدی که داین تنگدل گردیده بر کمتر از حق خود راضی شود و آن را عجالهً گیرد. (منتهی الارب) ، تنگی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) (مهذب الاسماء) ، مشقت. (منتخب اللغات) (دهار) (غیاث)
لغت نامه دهخدا