جدول جو
جدول جو

معنی صافکاری - جستجوی لغت در جدول جو

صافکاری
صاف کردن چین و چروک پارچه یا ناهمواری چیزی، هموار و تعمیر کردن قسمت های مختلف بدنۀ اتومبیل
تصویری از صافکاری
تصویر صافکاری
فرهنگ فارسی عمید
صافکاری
پخکاری گلگیرسازی شغل و عمل صافکار
تصویری از صافکاری
تصویر صافکاری
فرهنگ لغت هوشیار
صافکاری
پرداخت، ترمیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کامکاری
تصویر کامکاری
کامرانی، نیک بختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رادکاری
تصویر رادکاری
بخشندگی، جوانمردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پافشاری
تصویر پافشاری
مقاومت، استقامت، پایداری، ایستادگی، اصرار
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
عمل و کیفیت صوابکار. نیکوکاری. مقابل گناهکاری. رجوع به صواب شود
لغت نامه دهخدا
احتیاج، لزوم، ضرورت
لغت نامه دهخدا
(صَ)
صفا دادن. جلا دادن. زدودن از:
هست هر آینه را صیقل دیگر صائب
جز به خاکستر تن نیست صفاکاری دل.
صائب (از آنندراج).
رجوع به صفا دادن شود
لغت نامه دهخدا
زری بافی، (فرهنگ نفیسی)
لغت نامه دهخدا
خدمتکاری. پرستندگی. پادوی. شاگردی خدمت: و بسیار سخن رفت در معنی وزارت و تن درنمیداد (احمد بن عبدالصمد و گفت بنده غریب است میان این قوم و رسم این خدمت نمی شناسد وی را همین شاگردی و پایکاری صوابتر. (تاریخ بیهقی).
بد از طوس و کرمان فراوان گروه
به لشکر در از پایکاری ستوه.
اسدی.
آنکس که روزی امیری کرده باشد باز پایکاری چون کند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
پایداری. ایستادگی. مقاومت. ثبات. استقامت. استواری. پابرجائی. پای برجائی. ثبات قدم. اصرار. ابرام. و با مصدر کردن صرف شود
لغت نامه دهخدا
عمل دادکار، عدل، عدالت ورزی:
بکام و حلق رعیت ز دادکاری تو
رسیده شربت انصاف خوشگوار تو باد،
سوزنی
لغت نامه دهخدا
بی ربطی در کار و عمل، خام دستی، بی وقوفی، کودنی، (ناظم الاطباء)، عمل خامکار:
ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی او
گر شحنۀ بدگوی او در حلقم افغان نشکند،
خاقانی،
خوی او از خامکاری کم نکرد
سینۀ من سوخت چشمش نم نکرد،
خاقانی،
لیکن از خامکاری پدرت
سایۀ چتر دور شد ز سرت،
نظامی،
بعشق اندر صبوری خامکاریست
بنای عاشقی بر بیقراریست،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(فَخْ خا)
قریه ای است از توابع نینوی در مشرق موصل. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع) ، دستۀ تره. (مهذب الاسماء). و رجوع به بافه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناوکاری
تصویر ناوکاری
ملاحی ملوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نانکاری
تصویر نانکاری
منسوب به نانکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نابکاری
تصویر نابکاری
بد کاری شرارت: (من طاهر را شنیده بودم در رعونت و بد کاری، ) فسق فجور: (و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود)، بدی زشتی، وحشتناکی موحشی، بیفایدگی ناسودمندی، بیکاری عاطلی بطالت: (بوسهل گفت: من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامکاری
تصویر کامکاری
کامروا یی کامرا نی، توفیق موفقیت: (همه مهتران را بدان جا نگاشت نگر تا چنین کامکاری که داشت ک) (دقیقی. گشتاسب نامه برگزیده شعر م. معین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامکاری
تصویر جامکاری
آئینه کاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صافکار
تصویر صافکار
تعمیر کننده بدنه خارجی اتومبیل
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پایکار. شاگردی خانه شاگردی، رعیتی نوکری مقابل امیری پادشاهی سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پافشاری
تصویر پافشاری
مقومت، ثبات، استقامت، استواری، ایستادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازکاری
تصویر سازکاری
همسازی هماهنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوابکاری
تصویر صوابکاری
عمل و کیفیت صوابکار درستکاری نیکو کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزافکاری
تصویر گزافکاری
افراط، مبالغه، اسراف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلافکاری
تصویر خلافکاری
ناروا کاری نشایستگری عمل خلافکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاف کار
تصویر صاف کار
پخکار گلگیر ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفا کاری
تصویر صفا کاری
عمل صفا دادن جلا دادن زدودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزافکاری
تصویر گزافکاری
افراط، مبالغه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جامکاری
تصویر جامکاری
((مِ))
آیینه کاری، آیینه کاری کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پافشاری
تصویر پافشاری
((فِ))
پایداری، ایستادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صافکار
تصویر صافکار
تعمیر کننده بدنه خارجی اتومبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پافشاری
تصویر پافشاری
اصرار
فرهنگ واژه فارسی سره
رادیو اکتیو، تشعشع، رادیواکتیویته
دیکشنری اردو به فارسی