خدمتکاری. پرستندگی. پادوی. شاگردی خدمت: و بسیار سخن رفت در معنی وزارت و تن درنمیداد (احمد بن عبدالصمد و گفت بنده غریب است میان این قوم و رسم این خدمت نمی شناسد وی را همین شاگردی و پایکاری صوابتر. (تاریخ بیهقی). بد از طوس و کرمان فراوان گروه به لشکر در از پایکاری ستوه. اسدی. آنکس که روزی امیری کرده باشد باز پایکاری چون کند. (جهانگشای جوینی)
خدمتکاری. پرستندگی. پادوی. شاگردی خدمت: و بسیار سخن رفت در معنی وزارت و تن درنمیداد (احمد بن عبدالصمد و گفت بنده غریب است میان این قوم و رسم این خدمت نمی شناسد وی را همین شاگردی و پایکاری صوابتر. (تاریخ بیهقی). بد از طوس و کرمان فراوان گروه به لشکر در از پایکاری ستوه. اسدی. آنکس که روزی امیری کرده باشد باز پایکاری چون کند. (جهانگشای جوینی)
بی ربطی در کار و عمل، خام دستی، بی وقوفی، کودنی، (ناظم الاطباء)، عمل خامکار: ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی او گر شحنۀ بدگوی او در حلقم افغان نشکند، خاقانی، خوی او از خامکاری کم نکرد سینۀ من سوخت چشمش نم نکرد، خاقانی، لیکن از خامکاری پدرت سایۀ چتر دور شد ز سرت، نظامی، بعشق اندر صبوری خامکاریست بنای عاشقی بر بیقراریست، نظامی
بی ربطی در کار و عمل، خام دستی، بی وقوفی، کودنی، (ناظم الاطباء)، عمل خامکار: ازخامکاری خوی او افغان کنم در کوی او گر شحنۀ بدگوی او در حلقم افغان نشکند، خاقانی، خوی او از خامکاری کم نکرد سینۀ من سوخت چشمش نم نکرد، خاقانی، لیکن از خامکاری پدرت سایۀ چتر دور شد ز سرت، نظامی، بعشق اندر صبوری خامکاریست بنای عاشقی بر بیقراریست، نظامی
بد کاری شرارت: (من طاهر را شنیده بودم در رعونت و بد کاری، ) فسق فجور: (و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود)، بدی زشتی، وحشتناکی موحشی، بیفایدگی ناسودمندی، بیکاری عاطلی بطالت: (بوسهل گفت: من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم)
بد کاری شرارت: (من طاهر را شنیده بودم در رعونت و بد کاری، ) فسق فجور: (و سبب زوال ملک دیلم نابکاری آن زن بود)، بدی زشتی، وحشتناکی موحشی، بیفایدگی ناسودمندی، بیکاری عاطلی بطالت: (بوسهل گفت: من چه مرد این کارم که جز نابکاری را نشایم)