گزافکاری گزافکاری افراط. مبالغه. اسراف: زین پیشترم گزافکاری در سینه چنان نشاند خاری. نظامی لغت نامه دهخدا
گزافکار گزافکار آنکه در کاری افراط و مبالغه کند. مفرط: و حصیری هرچند مردی است گزافکار و گزافگوی اما پیر است و حق خدمت قدیم دارد. (تاریخ بیهقی). من خواستم آنچه یافت آن ماه این بخت گزافکار بینند. نظامی. و رجوع به گزافه کار شود لغت نامه دهخدا
گازرکاری گازرکاری شغل و عمل گازر رخت شویی: گازر کاری صفت آب شد رنگرزی پیشه مهتاب شد، (نظامی) فرهنگ لغت هوشیار