- شکفیدن
- واشدن غنچه، خندان شدن متبسم گشتن
معنی شکفیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- شکفیدن
- شکفتن، باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت، از هم باز شدن
کنایه از شاد شدن، خوشحال شدن، کنایه از باز شدن لب ها هنگام تبسم، خندان شدن
شگفتن، شگفته شدن، شکفته شدن، اشکفتن، اشگفیدن،برای مثال چو سلطان نظر کرد او را بدید / ز دیدار او همچو گل بشکفید (سعدی - لغت نامه - شکفیدن)
- شکفیدن ((ش کُ دَ))
- باز شدن غنچه، خندان شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دانسته شدن شناخته شدن: گویی درد و رنج در مواضع خود نشسته اندی و آدمی به سبب کنجکاوی و تمییز و نظرات راه را قطع میکند و بر آن درد می شافد و پس درد و رنج آن آمد که وی را می بینی و می شناسی و به وی نظر می کنی
مضطرب شدن
وا شدن غنچه گل و مانند آن، خندان شدن تبسم کردن
شکافتن و دریدن و چاک کردن
شکار کردن، شکستن
بسر در آمدن سکندری خوردن (ستور) لغزیدن
مضطرب شدن، بی قرار شدن، ترسیدن، واهمه کردن، برای مثال وآن کبوترشان ز باز آن نشکهد / باز سر پیش کبوترشان نهد (مولوی - ۳۳۱)
شکافتن، شکافته شدن، گشوده شدن، وا شدن، شکست دادن لشکر، شکوفتن
سکندری، با سر افتادن به زمین در اثر گیر کردن پا به چیزی هنگام راه رفتن یا دویدن، لغزش
سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
سکندر، به سر در آمدگی، به سر در آمدن، شکوخیدن، اشکوخیدن، آشکوخیدن، اشکوخ، آشکوخ
افتادن، لغزیدن
شکافتن، شکافته شدن
جانوری را شکار کردن، صید کردن، اشکردن، شکردن، شکاریدن، اصطیاد، اقتناص، بشکریدن
شکافتن، از هم باز شدن، ترکیدن، کفتن، کفتیدن، برای مثال تا گلستانشان سوی تو بشکفد / میوه های پخته بر خود واکفد (مولوی - ۳۴۸)
از هم باز شدن شکافته شدن: (در حسرت آن دانه نار تو دل ما حقا که چو نار است بهنگام کفیدن)، (سنائی)، از هم باز کردن شکافتن
در عجب افتادن، شکفتن (گل و مانند آن)
رخنه کردن
شکار کردن
آکندن
احترام، بزرگ داشت
خشک شدن
شور و غوغا کردن
سرفه کردن، سلفیدن
سرفه کردن، پولی به عنوان رشوه یا تعارف پرداختن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
سزاوار بودن لایق و مناسب بودن در خور بودن
ریختن آب از بالا به پائین
بول کردن
سوت زدن
فریاد زدن بانگ کردن، صفیر زدن، افسردن پژمردن پژمرده شدن