جدول جو
جدول جو

معنی شوینده - جستجوی لغت در جدول جو

شوینده
ویژگی کسی که چیزی را می شوید
تصویری از شوینده
تصویر شوینده
فرهنگ فارسی عمید
شوینده
(یَ دَ / دِ)
شستشوی کننده وغسل دهنده. (ناظم الاطباء). غاسل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شوینده
کسی که چیزی را می شوید
تصویری از شوینده
تصویر شوینده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیونده
تصویر شیونده
آمیخته شونده، لرزنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
کسی که سخن می گوید، آنکه در تلوزیون یا رادیو متنی را می خواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوینده
تصویر جوینده
جستجو کننده، طلب کننده، کاوش کننده، برای مثال گر گران و گر شتابنده بود / آنکه جوینده ست یابنده بود (مولوی - ۳۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوینده
تصویر بوینده
کسی که چیزی را بو بکشد، بوکننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه از زمین بروید و سبز شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
به شتاب روندهبرای مثال رونده ببالد ندارد جز این نیرویی / نپوید چو پویندگان هر سویی (فردوسی - ۱/۶)
جستجو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
سخنگوی، تکلم کننده، ادای سخن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورنده
تصویر شورنده
تعمید دهنده، شوینده، شست و شو دهنده، شورش کننده، انقلاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
رونده، دونده: (چو پوینده نزدیک دستان رسید بگفت آنچه دانست و دید و شنید) (فردوسی)، جستجو کننده، جانور متحرک: (دهم همه جانوران پوینده را بود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوینده
تصویر جوینده
جستجو کننده، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه بروید آنچه رشد و نمو کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوینده
تصویر بوینده
شامه، بوی کننده یا حاست (حاسهء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیونده
تصویر شیونده
بر هم زننده آمیزنده، لرزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورنده
تصویر شورنده
((رَ دِ))
شست وشو دهنده، تعمید دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
سخنگو، آن که شغلش در رادیو و تلویزیون گویندگی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوینده
تصویر جوینده
((یَ دِ))
جستجو کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیونده
تصویر شیونده
((وَ دَ یا دِ))
برهم زننده، آمیزنده، لرزنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوینده
تصویر پوینده
((یَ دِ))
رونده، دونده، جست وجو کننده، چارپا، ستور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
مجری، راوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
Enunciator, Speaker
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
énonciateur, locuteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
enunciador, orador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
Sprecher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
lektor, mówca
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
диктор , оратор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
диктор , доповідач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
enunciador, hablante
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
enunciatore, oratore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
spreker
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
उद्घोषक , वक्ता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
penyebut, pembicara
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از گوینده
تصویر گوینده
발음자 , 연설자
دیکشنری فارسی به کره ای