- شطط
- بیشروی، بیداد ستمگری، فزونخواهی تجاوز کردن از حد و مرتبه خود دور شدن از حد و مرتبه خویش دور شدن از حق واندازه، جور کردن ستم کردن، دوری کردن از حق، ستم ظلم، زیادن
معنی شطط - جستجوی لغت در جدول جو
- شطط
- تجاوز کردن از حد و اندازه، از اندازه گذشتن در هر چیزی، دور شدن از حق، جور و ستم بسیار
- شطط ((شَ طَ))
- دوری از حق، ستم، ظلم، زیادت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سامه، بایسته
جمع خطه، پاره زمین ها، سرزمین ها جمع خطه
نصف هر شیئی، جز، پاره
مقلوب شحط دور افتادن از راستی گمراهی ژاژ خایی ژاژ درایی کلمه ای که بدان بزغاله یکساله را رانند و زجر کنند، بیان امور و رموز و عباراتی که وصف حال و شدت وجد را کند. ظاهرا از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود
بریدن، شکافتن به درازا، ستردن، زدایش زدودن داد نامه از سوی داور به بهانه نا سازگاری با دات (قانون)، خوش اندام، تازه تر
راست بالایی
لازم گردانیدن، پیمان کردن، گرو بستن
جور کردن بر کسی در حکم
جمع شط، شهرودان و دور شدن، سخت گرفتن، ستم کردن رود بزرگ که وارد دریا شود، جمع شطوط
ریسمان دراز، با ریسمان بستن رسن دراز ریسمان طویل، جمع اشطان
گاییدن
پارسی تازی گشته شتل زبانزد منگیا
شاه ماهی
دلیر بی پروا زیرکی دانش
کارد
دیگ افزار، تابل
هلاک شدن، هلاک گردیدن
هر باری که شخص دور کعبه طواف کند
شط ها، رودخانه های بزرگ، جمع واژۀ شط
خطه ها، سرزمینها، ناحیه ها، جمع واژۀ خطه
پاره ای از چیزی، جزء، پاره، نیمه، نیمۀ چیزی
الزام و تعلیق چیزی به چیز دیگر، قرار، پیمان
یک بار گردش و حرکت از محلی تا محل دیگر، هر دوره از اسب دوانی، هر بار که شخص دور کعبه طواف کند
رسن دراز
Condition, Stipulation
условие
Bedingung, Bestimmung