معنی شرط
شرط
((شَ))
قرار، پیمان، الزام و تعلق امری به امر دیگر
تصویر شرط
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با شرط
شرط
شرط
سامه، بایسته
فرهنگ واژه فارسی سره
شرط
شرط
لازم گردانیدن، پیمان کردن، گرو بستن
فرهنگ لغت هوشیار
شرط
شرط
الزام و تعلیق چیزی به چیز دیگر، قرار، پیمان
فرهنگ فارسی عمید
شرط
شرط
Condition, Stipulation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شرط
شرط
условие
دیکشنری فارسی به روسی
شرط
شرط
Bedingung, Bestimmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
شرط
شرط
умова
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شرط
شرط
warunek
دیکشنری فارسی به لهستانی
شرط
شرط
条件 , 条款
دیکشنری فارسی به چینی