- شاهمیر (پسرانه)
- امیر شاه، شاه (فارسی) + میر (عربی)، نام برادر میرک بیگ وزیر شاه اسماعیل صفوی
معنی شاهمیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مهربان، با محبت، مرکب از شاد (خوشحال) + مهر (محبت یا خورشید)، نام شهر یا مکانی در نیشابور
نام آوران
راهرو مسافر، راهزن قاطع طریق
درخور شاه لایق شاه شاهانه: در شاهوار، هر چیز نیک خوب و گرانمایه
کار بزرگ، کار بی مزد
پسر شاه شاهزاده، شاپور
چند پر بزرگ که بر بال مرغ که پرواز با آن انجام میگیرد
مار بزرگ
شاه بال، بزرگ ترین پر بال پرندگان
کار بزرگ و نمایان، ممتاز، برتر، برجسته
خوب و گران مایه، ویژگی چیزی که درخور و لایق شاه باشد
سرکش (اسب) حرون، متلون
مردمان مشهو. ر و معروف و شناسا
آنکه پایه ورتبه اش بادیگری همسان نیست ناهمتا: چودرگیتی تراهمسرندانم به ناهمسرت دادن کی توانم ک (یوسف وزلیخامنسوب بفردوسی لغ) مقابل همسر
شایسته برای شاه، هر چیز خوب و گران بها، نفیس
کار بزرگ و نمایان، کاری که در آن هنرنمایی کرده باشند
پسر شاه، شاهزاده
مار بزرگ، برای مثال شور و مورند حسودانش اگرچه گه لاف / شارمارند نفر با نفر آمیخته اند (خاقانی - ۱۲۰ حاشیه)
پسر شاه، شاهزاده
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، قاقله، هیل، هال، لاچی، خیربوا
مشهورها، آدمهای معروف میان مردم، نامی ها، نام دارها، بنام ها، جمع واژۀ مشهور
شاه تیر سقف، تیر چوبی بزرگ و دراز و ستبری که در سقف به کار رفته، بالار، پالار، پالاری، بالاگر، حمّال، سرانداز، افرسب، فرسپ، داربام
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر هفتواد یکی از پهلوانان دوران اردشیر بابکان پادشاه ساسانی، نام یکی از راویان شاهنامه
مهندی، ارزش