- شاسف
- مشک خشک، پوست بر استخوان
معنی شاسف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شوربختی، افسوس، دریغ
چشمه ای که آبش فرو رفته است
اندوه خوردن، حسرت خوردن فسوس دژوان دریغ دریغ خوردن اندوه خوردن افسوس داشتن حسرت خوردن، افسوس دریغ، جمع تاسفات
روی گرداننده، برکشنده
بعید، دور
باریک لاغر
ترکی دستار پیر چون شترماده، کهنه چون پیکان چون می درخم کسی که به زودی مشهور گردد، قدیم کهن: سهم شارف خمر شارف، جمع شرف شرف شروف و شرف
قاب و اسکلت بندی فولادی که بر فنرها تکیه دارد و روی چرخها استوار است و موتور و اطاق اتومبیل بر روی آن جای دارد
دریغ خوردن، افسوس خوردن، اندوهگین شدن، غمگینی
هوبره، پرنده ای وحشی حلال گوشت و بزرگ تر از مرغ خانگی با گردن دراز و بال های زرد رنگ و خالدار، حباری، چرز، جرز، جرد، ابره، تودره،
کودن
کودن
بدحال
چهارچوب، قاب، اسکلت اصلی اتومبیل که بخش های دیگر روی آن سوار می شود
چهارچوبه، قاب، آهن بندی زیر اتومبیل که قسمت های دیگر روی آن قرار می گیرد، در کشاورزی گلخانۀ زیرزمینی با سقف شیشه ای که به منظور تهیۀ نشا و زیاد کردن قلمه و نیز نگهداری گیاهان در زمستان به کار می رود، در موسیقی شستی، در هنر عکاسی قاب چهارگوشه ای که فیلم های تخت عکاسی را در آن نگاه می دارند و به مانع رسیدن نور به فیلم می شود
عالی رتبه، شریف
دور، بعید، منزل دور
اندوه سخت، بسیاری حزن
بدخوی
پرزه چپانه دارویی است که در چشم استعمال شود، دارویی جامد و مخروطی که آن را در مقعد گذارند تا موجب اجابت شکم گردد، جمع شیافات
شیاف، هر داروی جامد و مخروطی شکل که برای معالجه در مقعد داخل می کنند، شافه، فرزجه
شیاف، داروی چشم، داروی جامد و مخروطی شکلی که از طریق مقعد استعمال شود
افسوس، احساس دریغ، حسرت و اندوه، ریشخند، استهزا، سخریه، ظلم، ستم، مکر و حیله