- سَخِيف
- ناقص، احمقانه، وحشت انگیز، بی محتوا، خفن، مسخره، مضحک
معنی سَخِيف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تمسخر کردن، مسخره کرد، مسخره کردن، لطیفه گفتن، تمسخرآمیز لبخند زدن، بی احترامی کردن، تحقیر کردن
لاغر، باریک
تمیز، تمیز کردن، تر و تمیز
پرپشت، سنگین، متراکم
خوش برخورد، خوبه، جالب، خوش مشرب
شاد، خوشحال، شادمان
چاق و چلّه، چربی، چاق، ضخیم
خرخر کردن، خرّوپف کردن
لرزان، یک لرز، لرزنده
ارزان
ارزان
زودرس، سابقه
زندانی
تند و تیز، سریع، سرزنده
با سخاوت، سخاوتمندانه
معتبر، محترم، اشرافی
زاری، مجرّد
جزئی، اندک
تسکین، کاهش، امتیاز، رقیق سازی، تعدیل، نرمش
ترساندن، ارعاب
سبک، نور، بی وزن
صدای خش خش، سوئیچ کردن
بخیل، خسیس
آخرین
آشنا، محبّت آمیز، اهلی، اهلی بودن
ترسناک
به طور مضحک، به شکلی مضحک