- سَارِق
- اختلاس گر، دزد، دزدانه
معنی سَارِق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اتّفاقی، مناقصه گزار
دولت مردانه، سختگیر، سخت، محض، استوار
ساختگی، صندوقدار
خراب، آشکار، فریاد زننده، جیغ کش، فریاد کشیدن، جیغ زدن
بی پرده، صادقانه
صادق، صادقانه، راستگو
پیش بین، او می داند، فهمیده
اضطراری
زخم زننده، آزاردهنده
پرسشگر، مایع
دلّال، خوش طعم
رایج، غالب
گردشگر، توریست، مسافر تعطیلاتی
بیدار، مراقب
ساکن، مقیم، ایستا
موانع، مانع
سیلابی، جارو کردن
ماورایی، فراطبیعی
خنک، سرد
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
راننده تاکسی، راننده، راننده خودرو
پیشینه، سابق، پیشین، پیش دستانه، قبلی
مغموم، غرق شد، آب زده
چابک، شوخ، ماهر، مبتکرانه
برتر، برجسته، بارز بودن
فرسوده، ویران شده
دونده، در جریان است، نزدیکی، در حال انجام است، جاری شدن
کینه توز، بداخلاق
مشتاق
سرایدار، یک نگهبان، نگهبان، نگهبان ساختمان
زیرک، زبردست
خفه کننده، گرفتگی
سرفه کننده، سرفه کردن