حشره ای با بدن باریک و کشیده، چشم های بزرگ و چهار بال نازک و رنگین که به سرعت پرواز می کنند، چیچیلاس، سیخ فلزی نازک که در سوراخ های سرپیچ ها قرار می دهند که مهره ها هنگام حرکت یا کار کردن ماشین باز نشود
حشره ای با بدن باریک و کشیده، چشم های بزرگ و چهار بال نازک و رنگین که به سرعت پرواز می کنند، چیچیلاس، سیخ فلزی نازک که در سوراخ های سرپیچ ها قرار می دهند که مهره ها هنگام حرکت یا کار کردن ماشین باز نشود
سنجاق کوچک که در سوراخ سرهای پیچ تعبیه کنند تا مهره ها در موقع کار کردن ماشین باز نگردند. (از فرهنگ فارسی معین). خار. تیرک، حشره ای است از راستۀ رگ بالان که دارای چهار بال نازک طویل میباشد. بدنش کشیده است و با داشتن چهار بال نازک کاملاً شبیه یک هواپیمای چهارباله میباشد. مادۀ این جانور در کنار نهرها یا آبهای ساکن تخم گذاری میکند. نوزاد وی پس از خروج از تخم ابتدا آبزی است و پس از آنکه مبدل بجانور کامل شد، از آب خارج میشود و پرواز میکند. چچلاس. (فرهنگ فارسی معین)
سنجاق کوچک که در سوراخ سرهای پیچ تعبیه کنند تا مهره ها در موقع کار کردن ماشین باز نگردند. (از فرهنگ فارسی معین). خار. تیرک، حشره ای است از راستۀ رگ بالان که دارای چهار بال نازک طویل میباشد. بدنش کشیده است و با داشتن چهار بال نازک کاملاً شبیه یک هواپیمای چهارباله میباشد. مادۀ این جانور در کنار نهرها یا آبهای ساکن تخم گذاری میکند. نوزاد وی پس از خروج از تخم ابتدا آبزی است و پس از آنکه مبدل بجانور کامل شد، از آب خارج میشود و پرواز میکند. چچلاس. (فرهنگ فارسی معین)
درفشک ماهچک، چچلاس چیچلاس (گویش گیلکی) بازک سنجاقی کوچک که در سوراخهای سرپیچها تعبیه کنند تا مهره ها در موقع کار کردن ماشین باز نگردند، حشره ایست از راسته برگ بالان که دارای چهار بال نازک کاملا طویل میباشد. بدنش کشیده است و با داشتن چهار بال نازک کاملا شبیه یک هواپیمای چهار باله میباشد. ماده این جانور در کنار نهرها یا آبهای ساکن تخم گذاری میکند. نوزاد وی پس از خروج از تخم ابتدا آبزی است و پس از آنکه مبدل به جانور کامل شد از آب خارج میشود و پرواز میکند چچلاس
درفشک ماهچک، چچلاس چیچلاس (گویش گیلکی) بازک سنجاقی کوچک که در سوراخهای سرپیچها تعبیه کنند تا مهره ها در موقع کار کردن ماشین باز نگردند، حشره ایست از راسته برگ بالان که دارای چهار بال نازک کاملا طویل میباشد. بدنش کشیده است و با داشتن چهار بال نازک کاملا شبیه یک هواپیمای چهار باله میباشد. ماده این جانور در کنار نهرها یا آبهای ساکن تخم گذاری میکند. نوزاد وی پس از خروج از تخم ابتدا آبزی است و پس از آنکه مبدل به جانور کامل شد از آب خارج میشود و پرواز میکند چچلاس
حشره ای است از راسته برگ بالان که دارای چهار بال نازک طویل می باشد. نوزادش پس از خروج از تخم ابتدا آبزی است و پس از تبدیل شدن به جانور کامل از آب خارج می شود
حشره ای است از راسته برگ بالان که دارای چهار بال نازک طویل می باشد. نوزادش پس از خروج از تخم ابتدا آبزی است و پس از تبدیل شدن به جانور کامل از آب خارج می شود
جانور پستاندار و کوچک از راسته جوندگان با پوست نرم و پرمو به رنگ کبود یا خاکستری و دم دراز و پرمو که بیشتر در جنگل ها و روی درختان به سر می برد و خوراکش دانه ها و میوه های سخت از قبیل فندق، بلوط و گردو است، پوست این حیوان سنجاب پرنده: در علم زیست شناسی نوعی سنجاب که از فراز درختان و جا های بلند مانند چتربازان به زمین فرود می آید
جانور پستاندار و کوچک از راسته جوندگان با پوست نرم و پرمو به رنگ کبود یا خاکستری و دُم دراز و پرمو که بیشتر در جنگل ها و روی درختان به سر می برد و خوراکش دانه ها و میوه های سخت از قبیل فندق، بلوط و گردو است، پوست این حیوان سنجاب پرنده: در علم زیست شناسی نوعی سنجاب که از فراز درختان و جا های بلند مانند چتربازان به زمین فرود می آید
دهی است از دهستان رقۀ بخش بشرویۀ شهرستان فردوس. دارای 300 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، ارزن، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان رقۀ بخش بشرویۀ شهرستان فردوس. دارای 300 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، ارزن، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
جمع واژۀ عربی کلمه ترکی سنجاق و سنجق به معنی علم و نشان و رایت و سوزن مانندی که بر یک سر آن گره دگمه مانندی باشد. (از ناظم الاطباء) : باز ندارد عنان و باز نماند تا نزند در یمن سناجق اقبال. منوچهری. که وقت طلوع برجها و شرف بطلایع اعلام و سناجق چون آسمان بکواکب آراسته گشته بود. (جهانگشای جوینی). رجوع به سنجق، سنجاق و سنجوق شود
جَمعِ واژۀ عربی کلمه ترکی سنجاق و سنجق به معنی علم و نشان و رایت و سوزن مانندی که بر یک سر آن گره دگمه مانندی باشد. (از ناظم الاطباء) : باز ندارد عنان و باز نماند تا نزند در یمن سناجق اقبال. منوچهری. که وقت طلوع برجها و شرف بطلایع اعلام و سناجق چون آسمان بکواکب آراسته گشته بود. (جهانگشای جوینی). رجوع به سنجق، سنجاق و سنجوق شود
اسم طایفه ای است از ایلات کرد که تقریباً دویست خانوار میشوند و شعب این ایل متعدد است که در مغرب کرمانشاه سکونت دارند و دارای قصبات متعدد هستند. (از جغرافیای سیاسی و طبیعی کیهان). یکی از طوایف کرد ساکن مغرب کرمانشاه از میان آنان مردانی وطن پرست برخاسته اند که مصدر خدمات دولتی و ملی شده اند و در حفظ مناطق مرزی ایران کوشیده اند. توضیح: درباره وجه تسمیۀ کلمه سنجابی یا به تلفظ محلی سنجاوی اطلاع صحیح در دست نیست جز اینکه بگفتۀ پیرمردان موقعی که در زمان محمدشاه، اردویی از این طایفه تجهیز شد و برای محاصرۀ هرات گسیل گردید، چون آستر (لباس) خانان این طایفه از پوست سنجاب بوده است رئیس اردو آنها را سنجاب پوش یا سنجابی نامیده است. عده ای هم گفته اند که چون در قدیم در این منطقه سنجاب بحدوفور یافت میشد این ناحیه را سنجابی گفته اند. (مجلۀ یادگار سال 4 شماره 6 و 7 از فرهنگ فارسی معین)
اسم طایفه ای است از ایلات کرد که تقریباً دویست خانوار میشوند و شعب این ایل متعدد است که در مغرب کرمانشاه سکونت دارند و دارای قصبات متعدد هستند. (از جغرافیای سیاسی و طبیعی کیهان). یکی از طوایف کرد ساکن مغرب کرمانشاه از میان آنان مردانی وطن پرست برخاسته اند که مصدر خدمات دولتی و ملی شده اند و در حفظ مناطق مرزی ایران کوشیده اند. توضیح: درباره وجه تسمیۀ کلمه سنجابی یا به تلفظ محلی سنجاوی اطلاع صحیح در دست نیست جز اینکه بگفتۀ پیرمردان موقعی که در زمان محمدشاه، اردویی از این طایفه تجهیز شد و برای محاصرۀ هرات گسیل گردید، چون آستر (لباس) خانان این طایفه از پوست سنجاب بوده است رئیس اردو آنها را سنجاب پوش یا سنجابی نامیده است. عده ای هم گفته اند که چون در قدیم در این منطقه سنجاب بحدوفور یافت میشد این ناحیه را سنجابی گفته اند. (مجلۀ یادگار سال 4 شماره 6 و 7 از فرهنگ فارسی معین)
بخشی از شهرستان کرمانشاه، واقع در مغرب آن شهرستان، و آن محدود است از طرف شمال ببخش روانسر، از شمال شرقی بدهستان خالصه، از مشرق بدهستان ماهیدشت، از جنوب بدهستان باوندپور، از جنوب غربی ببخش گوران و از مغرب بدهستان ولدبیگی. دارای آب و هوای بری است و مرکب از 147 آبادی، و جمعیت آن حدود 19000 تن است. مرکز بخش آبادی ’گوران’ است. اهالی از ایل سنجابی و زبان آنان کرد است. (فرهنگ فارسی معین)
بخشی از شهرستان کرمانشاه، واقع در مغرب آن شهرستان، و آن محدود است از طرف شمال ببخش روانسر، از شمال شرقی بدهستان خالصه، از مشرق بدهستان ماهیدشت، از جنوب بدهستان باوندپور، از جنوب غربی ببخش گوران و از مغرب بدهستان ولدبیگی. دارای آب و هوای بری است و مرکب از 147 آبادی، و جمعیت آن حدود 19000 تن است. مرکز بخش آبادی ’گوران’ است. اهالی از ایل سنجابی و زبان آنان کرد است. (فرهنگ فارسی معین)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 495 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات و توتون می باشد. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 495 تن سکنه است. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات و توتون می باشد. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. دارای 240تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، انگور، قیسی، بادام و چغندر قند. شغل اهالی زراعت، قالی وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. دارای 240تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، انگور، قیسی، بادام و چغندر قند. شغل اهالی زراعت، قالی وجاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 79 تن سکنه است. آب آن از رود خانه آواجیر. محصول آنجا غلات، توتون و حبوبات می باشد. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 79 تن سکنه است. آب آن از رود خانه آواجیر. محصول آنجا غلات، توتون و حبوبات می باشد. شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن کنند که قابل ارتجاع است. - سنجاق ته دار، فلزی سیخکی مانند سوزن که در ته آن دگمۀ کوچکی تعبیه شده است. (از فرهنگ فارسی معین). - سنجاق سر، سنجاق فلزی و گاه با روکش استخوانی که زنان برای نگهداری مو یا زینت زلف بدان نصب کنند. خار. خارسر. گیرۀ سر. سرخاره. - سنجاق قفلی، نوعی سنجاق که دنبالۀ سیخک نوک آن تیز است و پس از یک دور خمیدگی دایره وار بموازات سیخک و به درازای او قرار داده شود و به کلاهکی که در وسط چاکی دارد متصل گردد تانوک تیز سیخک از شکاف بگذرد و به کلاهک گیر کند و مانع خلیدن به اطراف یا باز شدن دهانۀ سنجاق گردد سنجق. سنجوق. علم. درفش. رایت. (فرهنگ فارسی معین). ج، سناجق، یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی. ولایت. (فرهنگ فارسی معین)
سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن کنند که قابل ارتجاع است. - سنجاق ته دار، فلزی سیخکی مانند سوزن که در ته آن دگمۀ کوچکی تعبیه شده است. (از فرهنگ فارسی معین). - سنجاق سر، سنجاق فلزی و گاه با روکش استخوانی که زنان برای نگهداری مو یا زینت زلف بدان نصب کنند. خار. خارسر. گیرۀ سر. سرخاره. - سنجاق قفلی، نوعی سنجاق که دنبالۀ سیخک نوک آن تیز است و پس از یک دور خمیدگی دایره وار بموازات سیخک و به درازای او قرار داده شود و به کلاهکی که در وسط چاکی دارد متصل گردد تانوک تیز سیخک از شکاف بگذرد و به کلاهک گیر کند و مانع خلیدن به اطراف یا باز شدن دهانۀ سنجاق گردد سنجق. سنجوق. علم. درفش. رایت. (فرهنگ فارسی معین). ج، سناجق، یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی. ولایت. (فرهنگ فارسی معین)