سوزنی بی سوفار با سری مدور و آن از غیر آهن کنند که قابل ارتجاع است. - سنجاق ته دار، فلزی سیخکی مانند سوزن که در ته آن دگمۀ کوچکی تعبیه شده است. (از فرهنگ فارسی معین). - سنجاق سر، سنجاق فلزی و گاه با روکش استخوانی که زنان برای نگهداری مو یا زینت زلف بدان نصب کنند. خار. خارسر. گیرۀ سر. سرخاره. - سنجاق قفلی، نوعی سنجاق که دنبالۀ سیخک نوک آن تیز است و پس از یک دور خمیدگی دایره وار بموازات سیخک و به درازای او قرار داده شود و به کلاهکی که در وسط چاکی دارد متصل گردد تانوک تیز سیخک از شکاف بگذرد و به کلاهک گیر کند و مانع خلیدن به اطراف یا باز شدن دهانۀ سنجاق گردد سنجق. سنجوق. علم. درفش. رایت. (فرهنگ فارسی معین). ج، سناجق، یکی از تقسیمات ایالت در دولت عثمانی. ولایت. (فرهنگ فارسی معین)