شرکت دسته جمعی در ترانه خوانی و پایکوبی، آوازخوانی، پایکوبی، دست افشانی، وجد و سرور، شنوایی، آواز خوش، غنا، سرود، شنیدن، شنودن سماع طبیعی: در فلسفه قسمتی از حکمت طبیعی که در امور طبیعی و آنچه همۀ اجسام طبیعی در آن اشتراک دارند مانند ماده، صورت، حرکت، سکون، طبیعت و غیره بحث کند
شرکت دسته جمعی در ترانه خوانی و پایکوبی، آوازخوانی، پایکوبی، دست افشانی، وجد و سرور، شنوایی، آواز خوش، غنا، سرود، شنیدن، شنودن سماع طبیعی: در فلسفه قسمتی از حکمت طبیعی که در امور طبیعی و آنچه همۀ اجسام طبیعی در آن اشتراک دارند مانند ماده، صورت، حرکت، سکون، طبیعت و غیره بحث کند
مقیاس زمان، یک جزء از ۲۴ جزء یک شبانه روز که عبارت از ۶۰ دقیقه و هر دقیقه ۶۰ ثانیه است، دستگاهی که به وسیلۀ آن وقت را می شناسند و اوقات شب و روز را به دست می آورند، کنایه از وقت، هنگام، کنایه از زمان اندک ساعت آبی: وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند ساعت آفتابی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت شمسی، ساعت ظلی ساعت شمسی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت ظلی، ساعت آفتابی ساعت ظلی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت شمسی، ساعت آفتابی ساعت دیواری: ساعتی که به دیوار نصب کنند ساعت رملی: ساعت شنی، ساعت ماسه ای، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد ساعت شنی: ساعت ماسه ای، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد ساعت ماسه ای: ساعت شنی، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد ساعت شماطه دار: ساعت صدادار، ساعتی که آن را کوک کنند و در سر ساعت معین زنگ بزند
مقیاس زمان، یک جزء از ۲۴ جزء یک شبانه روز که عبارت از ۶۰ دقیقه و هر دقیقه ۶۰ ثانیه است، دستگاهی که به وسیلۀ آن وقت را می شناسند و اوقات شب و روز را به دست می آورند، کنایه از وقت، هنگام، کنایه از زمان اندک ساعَت آبی: وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند ساعَت آفتابی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت شمسی، ساعت ظلی ساعت شمسی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت ظلی، ساعَت آفتابی ساعت ظلی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت شمسی، ساعَت آفتابی ساعَت دیواری: ساعتی که به دیوار نصب کنند ساعَت رملی: ساعت شنی، ساعت ماسه ای، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد ساعت شنی: ساعت ماسه ای، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد ساعت ماسه ای: ساعت شنی، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد ساعَت شماطه دار: ساعت صدادار، ساعتی که آن را کوک کنند و در سر ساعت معین زنگ بزند
جوانمردی. (غیاث). جوانمردی. مروت. (ناظم الاطباء). بذل کردن بعضی از چیزها است بطیب قلب که بذل آن بر او واجب نباشد. (نفایس الفنون) : و در آن مجلس قصۀ سماحت و سخاوت برامکه رحمهم اﷲ میخواندند. (تاریخ بیهقی ص 16). سماحت تو مثل گشته چون سخای عرب کفایت تو سمر گشته چون دهای عجم. مسعودسعد. رفتار شاهد و لب خندان و روی خوب چون آدمی طمع نکند در سماحتش. سعدی. - ارباب سماحت، مردمان بلندهمت و جوانمرد. (ناظم الاطباء). ، اغماض کردن. (غیاث) (آنندراج). عفو و اغماض. (ناظم الاطباء) ، سهل گرفتن. (غیاث) (آنندراج) ، نیک اندیشی. (ناظم الاطباء) : اگر بیند ضمان ما را بدین اجابت کند، چنانکه از بزرگی نفس و همت بزرگ و سماحت اخلاق وی سزد. (تاریخ بیهق)
جوانمردی. (غیاث). جوانمردی. مروت. (ناظم الاطباء). بذل کردن بعضی از چیزها است بطیب قلب که بذل آن بر او واجب نباشد. (نفایس الفنون) : و در آن مجلس قصۀ سماحت و سخاوت برامکه رحمهم اﷲ میخواندند. (تاریخ بیهقی ص 16). سماحت تو مثل گشته چون سخای عرب کفایت تو سمر گشته چون دهای عجم. مسعودسعد. رفتار شاهد و لب خندان و روی خوب چون آدمی طمع نکند در سماحتش. سعدی. - ارباب سماحت، مردمان بلندهمت و جوانمرد. (ناظم الاطباء). ، اغماض کردن. (غیاث) (آنندراج). عفو و اغماض. (ناظم الاطباء) ، سهل گرفتن. (غیاث) (آنندراج) ، نیک اندیشی. (ناظم الاطباء) : اگر بیند ضمان ما را بدین اجابت کند، چنانکه از بزرگی نفس و همت بزرگ و سماحت اخلاق وی سزد. (تاریخ بیهق)
هر آنچه شنیده شده باشد، حکایتی و نقلی. (ناظم الاطباء) ، بنا شده بر عادت: نشستم بر آن بی سراک سماعی فروهشته دو لب، چو لفج زبانی. منوچهری. ، (اصطلاح نحو) بیقاعده و مطلق و مستعمل. (ناظم الاطباء). آن چیزی که در آن قاعده کلی ذکر نشده باشد و مشتمل بر جزئیات باشد. (از تعریفات جرجانی). مقابل قیاسی
هر آنچه شنیده شده باشد، حکایتی و نقلی. (ناظم الاطباء) ، بنا شده بر عادت: نشستم بر آن بی سراک سماعی فروهشته دو لب، چو لفج زبانی. منوچهری. ، (اصطلاح نحو) بیقاعده و مطلق و مستعمل. (ناظم الاطباء). آن چیزی که در آن قاعده کلی ذکر نشده باشد و مشتمل بر جزئیات باشد. (از تعریفات جرجانی). مقابل قیاسی