معنی سماعی - فرهنگ فارسی عمید
معنی سماعی
سماعی
کلماتی که از فصحا شنیده شده و در نظم و نثر استعمال کرده اند و دیگران هم استعمال می کنند و موقوف بر قاعده نیست و بر آن ها قیاس نمی توان کرد
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سماعی
سماعی
سماعی
هرآن چه شنیده شده باشد، بنا شده بر عادت، آن چه که مبنی بر قاعده نیست
فرهنگ فارسی معین
سماعی
سماعی
منسوب به سماع که به معنی رقص و ترانه و سرود باشد، هر آنچه شنیده شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سماعی
سماعی
هر آنچه شنیده شده باشد، حکایتی و نقلی. (ناظم الاطباء) ، بنا شده بر عادت: نشستم بر آن بی سراک سماعی فروهشته دو لب، چو لفج زبانی. منوچهری. ، (اصطلاح نحو) بیقاعده و مطلق و مستعمل. (ناظم الاطباء). آن چیزی که در آن قاعده کلی ذکر نشده باشد و مشتمل بر جزئیات باشد. (از تعریفات جرجانی). مقابل قیاسی
لغت نامه دهخدا
سماعی
سماعی
موقوف به شنیدن، بی قاعده، غیرقیاسی، قاعده ناپذیر متضاد: قیاسی، قاعده مند، باقاعده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سباعی
سباعی
هفت پاره چامه ای که هفت بند دارد، هفت سپهر، هفت پایه، هفت واتی، هفت ماهه نوزاد، شتر بزرگ منسوب به سبعه. هفت تایی، کلمه هفت حرفی
فرهنگ لغت هوشیار
سمانی
سمانی
ورتیج اوشوم از مرغان در برهان سمانی آمده و پارسی بلدرچین کرک
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.