جدول جو
جدول جو

معنی سماعی

سماعی
(سَ)
هر آنچه شنیده شده باشد، حکایتی و نقلی. (ناظم الاطباء) ، بنا شده بر عادت:
نشستم بر آن بی سراک سماعی
فروهشته دو لب، چو لفج زبانی.
منوچهری.
، (اصطلاح نحو) بیقاعده و مطلق و مستعمل. (ناظم الاطباء). آن چیزی که در آن قاعده کلی ذکر نشده باشد و مشتمل بر جزئیات باشد. (از تعریفات جرجانی). مقابل قیاسی
لغت نامه دهخدا