جدول جو
جدول جو

معنی سل - جستجوی لغت در جدول جو

سل
پنجمین نت از نت های هفت گانۀ موسیقی
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی عمید
سل
تخته ای که روی آب بیندازند و از بالای آن عبور کنند، پل چوبی، قایق، کشتی
ال، درختی از خانوادۀ زغال اخته با برگهای دراز نوک تیز، گلهای زرد رنگ، میوۀ سرخ ترش مزه و چوب سفت و سخت که در جنگل های مازندران می روید، آل، سیاه ال، سال
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی عمید
سل
درآوردن چیزی از چیز دیگر مانند درآوردن شمشیر از غلاف، برکشیدن، بیرون آوردن
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی عمید
سل
بیماری واگیردار که از طریق باکتری کخ منتقل می شود و به قسمت های مختلف بدن سرایت می کند اما سل ریوی شیوع بیشتری دارد و عوارض آن ضعف بنیه، لاغری، کم خونی، تنگی نفس، سرفه و خارج شدن خون یا اخلاط از سینه است، توبرکولز
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی عمید
سل
(سَ)
چیزی باشد که از چوب وفلاشه درهم بندند و با آن از آب گذرند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شش و ریه. (ناظم الاطباء). شش را نیز گفته اند که عربان ریه گویند. (برهان) ، کشتی که به عربی سفینه خوانند. (برهان) (آنندراج). کشتی. (ناظم الاطباء) :
زهی بزم عیش ترا زهره مطرب
زهی بحر جاه ترا آسمان سل.
سراج الدین قمری (از آنندراج).
، داغ ولی به معنی داغ مطلق نیست بلکه بخصوص داغ شریان است که صدغ است که درد شقیقه است و خیالات و منبع نزول آب را مانع است. (رشیدی) (آنندراج) :
سل کرد بدست چابکی زود
هر مجری کآب تیره را بود.
خاقانی.
، سرود و نغمه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سل
(سُ)
یکی از مواضع اجسام کلوئیدی ’سل’ است و آن حالتی است که ذرات کلوئیدی کاملاً در مایع حلال پراکنده شده و ظاهراً بصورت محلول اجسام بلوری درآمده و مسیل ها بواسطۀ ذرات مایع حلال کاملاً از یکدیگر جدا شده باشند. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 12)
لغت نامه دهخدا
سل
(سُل ل / سِل ل)
قرحه ای که در شش حادث میشود پس ذات الریه یا ذات الجنب یا بعد زکام و نزله یا بعد سرفه کهنه و آن را تب و قی لازم است. (منتهی الارب) (آنندراج). قرحه ای که در شش حادث شود، تب دق. (ناظم الاطباء) :
دلم تنوره و عشق آتش و فراغ تو داغ
جگر معلق بریان و سل بوده کباب.
طیان.
رجوع به سل شود
لغت نامه دهخدا
سل
(سِ)
سلاحی مر هندوان را مانند زوبین. (ناظم الاطباء). نام یکی از اسلحۀ هندوان باشد و زوبین همان است. (برهان) ، نام مرضی است. (برهان). بیماری و قرحه ای که بیشتر در شش پدید آید و کم کم آنرا فاسد کرده و ناپدیدش کند. (از ناظم الاطباء). از عربی سل ّ:
همی بگداخت برف اندر بیابان
تو گفتی باشدش بیماری سل.
منوچهری.
بی خدمت تو خود نتوانم سه روز بود
کین هجر جانگدازتر آمد مرا ز سل.
سوزنی.
سده و دیدان و استسقاء و سل
کسرو ذات الصدر و لاغ و درد دل.
(مثنوی).
رجوع به مادۀ بعد شود، کاهش. (دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
سل
(تَ نَشْ شُ)
روغن کشیدن از سکه و گرم کردن آن، برکشیدن خاران را، شپلیدن کنجد، زدن و تازیانه زدن، زود نقد کردن، گرفتن چیزی را، کندن چیزی را، به آرامی بیرون آوردن چیزی را، ریخته شدن دندانها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، خار خرما دور کردن یاعام است. (منتهی الارب). خار دور کردن و خار خرما دور کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سل
بیماری باشد واگیردار که میکروب آن موسوم بعه باسیل کخ میباشد و توسط پروفسور کخ آلمانی کشف شده است، و این قبیل استخوان، مفصل، کلیه، ریه سرایت میکند و عوارض آن ضعف بنیه، لاغری، کم خونی، زردی رنگ چهره، تنگی سینه، سرفه میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
سل
ظرفی که در روی طعام و جز آن نهند، جمع سلال
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی معین
سل
سیل. شل، سلاحی است مانند زوبین هندوان را
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی معین
سل
((سَ))
برکشیدن شمشیر، کارد و غیره، بریدن رگ، داغ کردن. مخصوصاً داغ کردن شریان صدغ که درد شقیقه و خیالات و منع نزول آب را نافع است
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی معین
سل
((سُ))
پنجمین نت از نت های هفتگانه موسیقی
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی معین
سل
آن چه بیرون کشیده شود از چیزی، نطفه
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی معین
سل
مرد دندان ریخته
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی معین
سل
پل چوبی، قایق
تصویری از سل
تصویر سل
فرهنگ فارسی معین
سل
((س))
مرضی است عفونی و واگیردار که بیشتر ریه و غدد لنفاوی به آن دچار می شوند. عامل آن باسیلی است به نام باسیل کخ
فرهنگ فارسی معین
سل
تب لازم، نطفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سل
سیل، بیماری سل، سرشت طبع، مزه ای مثل مزه ی گردوی فاسد شده، تالاب کوچک، تلخی اندک، کمی تلخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلیم
تصویر سلیم
(پسرانه)
سالم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، نام چندتن از پادشاهان عثمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلیمان
تصویر سلیمان
(پسرانه)
پر از سلامتی، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل که خداوند اسرار بسیاری از علوم و فنون غریبه و زبان حشرات و پرندگان را به او آموخت و سپاهی از جن و انس در اختیارش قرار داد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلاله
تصویر سلاله
(دخترانه)
فرزند، نسل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلجوق
تصویر سلجوق
(پسرانه)
نام جد خاندان سلجوقیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلدوز
تصویر سلدوز
(پسرانه)
نام یکی از امرای مغول در دوره غازان خان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلطان
تصویر سلطان
(پسرانه)
پادشاه، به صورت پیشوند و پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند سلطان مراد، سلطانعلی، سکینه سلطان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلطنت
تصویر سلطنت
(دخترانه)
پادشاهی، فرمانروایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلم
تصویر سلم
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام بزرگترین پسر پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلما
تصویر سلما
(دخترانه)
نام زنان عرب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلماز
تصویر سلماز
(دخترانه)
سولماز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلمی
تصویر سلمی
(دخترانه)
سلما
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلیمه
تصویر سلیمه
(دخترانه)
مؤنث سلیم، دارای قدرت داوری و تشخیص درست، سالم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلمه
تصویر سلمه
(دخترانه)
نام گیاهی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلمان
تصویر سلمان
(پسرانه)
نام یکی از صحابه پیامبر (ص) که از اهالی فارس (شهر آباده) بوده و جهت دیدن آخرین رسول خدا به مکه مهاجرت کرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلیمان
تصویر سلیمان
کورش
فرهنگ واژه فارسی سره