جدول جو
جدول جو

معنی سل

سل(سِ)
سلاحی مر هندوان را مانند زوبین. (ناظم الاطباء). نام یکی از اسلحۀ هندوان باشد و زوبین همان است. (برهان) ، نام مرضی است. (برهان). بیماری و قرحه ای که بیشتر در شش پدید آید و کم کم آنرا فاسد کرده و ناپدیدش کند. (از ناظم الاطباء). از عربی سل ّ:
همی بگداخت برف اندر بیابان
تو گفتی باشدش بیماری سل.
منوچهری.
بی خدمت تو خود نتوانم سه روز بود
کین هجر جانگدازتر آمد مرا ز سل.
سوزنی.
سده و دیدان و استسقاء و سل
کسرو ذات الصدر و لاغ و درد دل.
(مثنوی).
رجوع به مادۀ بعد شود، کاهش. (دهار) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا