جدول جو
جدول جو

معنی سرشکستگی - جستجوی لغت در جدول جو

سرشکستگی
شرمساری، سرافکندگی، خفت وخواری
تصویری از سرشکستگی
تصویر سرشکستگی
فرهنگ فارسی عمید
سرشکستگی
(سَ شِ کَ تَ / تِ)
خجل از فعلی یا پیش آمدی قبیح. شرم در عقب عملی بد یا پیش آمدی بد. خجل ازامری که کسان شخص مرتکب شده اند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سرشکستگی
خجل از امری که کسان شخص مرتکب شده اند
تصویری از سرشکستگی
تصویر سرشکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
سرشکستگی
ذلت
تصویری از سرشکستگی
تصویر سرشکستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
سرشکستگی
افت، تحقیر، خواری، خفت، شرمساری، کسرشان، ننگ
متضاد: سرافرازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن، کنایه از آزردگی، کنایه از درماندگی
فرهنگ فارسی عمید
حالت بازرگانی که در تجارت زیان دیده و بدهی او بیش از دارائیش باشد، درماندگی در کسب و تجارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
کسی که سرش شکسته باشد، کنایه از سرافکنده، شرمسار، خواروخفیف
فرهنگ فارسی عمید
(سَ شُ تَ)
آنچه بدان سر شویند: غسل، سرشستنی چون خطمی و گل و جز آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(پُ شِ کَ تَ / تِ)
راه پرشکستگی، پر از پستی وبلندی. درشتناک. پردست انداز: سه راه نسخت کردند یکی بیابان از جانب دهستان سخت دشوار و بی آب و علف و دو بیشتر درشت و پرشکستگی. (تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(دَ شِ کَ تَ / تِ)
زیان. نقصان. کاست. کمی، ورشکستگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ شِ کَ تَ / تِ)
افلاس. پریشانی و ناداری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ / دِ)
که سر اوشکسته باشد، خجل. شرمسار:
دهی که با شکرش قند اگر کند دعوی
به سرشکسته کشندش به کوچه و برزن.
نورالدین ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
سر افکنده خجل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکستگی
تصویر شکستگی
شکسته بودن کسر انکسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکستی
تصویر ورشکستی
ورشکسته شسدن ورشکستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شکستگی
تصویر پر شکستگی
پر از پستی و بلندی ناهموار درشتناک پر دست انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در شکستگی
تصویر در شکستگی
زیان، نقصان، کاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکستگی
تصویر ورشکستگی
ناداری و پریشانی، مفلسی، زیان دیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشکسته
تصویر سرشکسته
((سَ. ش کَ تِ))
سرافکنده، خجل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سربستگی
تصویر سربستگی
ابهام
فرهنگ واژه فارسی سره
افلاس، خانه خرابی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خجل، شرمسار، سرافکنده، شرمسار، خفیف، شرم زده، بور، دماغ سوخته، مچل
متضاد: سرافراز، سربلند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی آبرویی، سرافکندگی
فرهنگ گویش مازندرانی