- سرشکستگی
- ذلت
معنی سرشکستگی - جستجوی لغت در جدول جو
- سرشکستگی
- خجل از امری که کسان شخص مرتکب شده اند
- سرشکستگی
- شرمساری، سرافکندگی، خفت وخواری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ناداری و پریشانی، مفلسی، زیان دیدن
حالت بازرگانی که در تجارت زیان دیده و بدهی او بیش از دارائیش باشد، درماندگی در کسب و تجارت
پر از پستی و بلندی ناهموار درشتناک پر دست انداز
زیان، نقصان، کاست
ابهام
سر افکنده خجل
کسی که سرش شکسته باشد، کنایه از سرافکنده، شرمسار، خواروخفیف
ورشکسته شسدن ورشکستگی
شکسته بودن کسر انکسار
شکسته بودن، کنایه از آزردگی، کنایه از درماندگی