- سردور
- سرکرده جاسوسانی که احوال امرا را به پادشاهان می نوشتند
معنی سردور - جستجوی لغت در جدول جو
- سردور
- سرکردۀ جاسوسان و خبرنگاران، سرحلقه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانسوی آبچرا:) غذاوخوراک اندک باشد که پیش از طعام هابخورند (پیشیاره پیشخوارد
زیرک دانا، شکاف دوک
خرمای تر نهاده
داور سوم است که طرفین دعوی مشترکا او را تعیین کنند حکم مشترک
فرمانده سپاه، سالر، بزرگتر طایفه
نوعی گل که زنان بدان گیسوان خود شویند
جایی در دریا که آب دور خود بچرخد و فرو برود، گرداب
سالار، فرمانده سپاه، کنایه از رئیس و بزرگ دسته یا طایفه
کسی که از طرف دو یا چند تن به داوری انتخاب شود، داور، حکم
پیش غذا
عاقل، دانا، خردمند، فرزان، خردومند، پیردل، متفکّر، لبیب، فرزانه، حصیف، داناسر، باخرد، راد، متدبّر، اریب، نیکورای، خردپیشه، فروهیده، بخرد، صاحب خرد
ایوان که بر بالای در خانه باشد
شادمانه کردن، شاد کردن مهتر و رئیس و بزرگ و خداوند و پیشوا
بالای چهارچوب در خانه، بالای در
رئیس، پیشوا، سرپرست، بزرگ تر طایفه و قبیله
سرور کائنات: کنایه از پیغمبر اسلام
سرور کائنات: کنایه از پیغمبر اسلام
شادی، شادمانی
Gladness, Server
радость
Freude
радість
radość
felicidade