- ستیزنده
- مبارز
معنی ستیزنده - جستجوی لغت در جدول جو
- ستیزنده
- آنکه ستیزه کند
- ستیزنده
- کسی که ستیزه کند، جنگجو، لجوج، ناسازگار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متعصب
آنکه ستیز کند ستیزنده
مورد ستیز واقع شده ستیهیده
جهنده جست و خیز کننده، جفتک زننده
ستیزنده، ستیزه کننده
جست و خیز کننده، جفتک اندازنده
آنکه آویزد
ستوری که جفتک زند جفتک زن جفته پران
آنکه آمیزد
تاخیر کننده
گیرنده
صفه بلند که سقف آنرا بستونها افراشته باشند، بالا خانه ای که پیش آن ایوان گشاده باشد
خصومت، منازعه، مناقشه، لجاجت
ستیزه کردن
نزاع کردن جدال کردن، لجاجت کردن، داد و فریاد کردن، غوغا کردن، نافرمانی کردن گردنکشی کردن
جست و خیز کرده جهیده، جفتک انداخته
ستایش کننده، مدح کننده
سکیزنده، جست و خیزکننده
آمیخته کننده، آمیزش کننده
کسی که چیزی از دیگری بستاند، گیرنده
فرار کننده، کسی که از دست دیگری یا از برابر چیزی می کند
جست و خیز کننده، برای مثال چو آلیزنده شد در مرغزاری / نباشد بر دلش از باز باری (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۰) ، اسب یا استر که جست و خیز کند و آلیز بزند
فرار کننده فرار، فارغ برکنار: خداوند بخشایش و راستی گریزنده از کژی و کاستی، ترسو: به پرموده گفت: ای گریزنده مرد تو گرد دلیران جنگی مگرد خ، جمع گریزندگان
شاش کننده ادرار کننده، جمع گمیزندگان
فروکننده
ستیزه کردن، جنگ وجدال کردن، برای مثال چو جنگ آوری با کسی برستیز / که از وی گزیرت بود یا گریز (سعدی - ۵۳) ، دشمنی کردن، سرکشی و ناسازگاری کردن
آویزان کننده، آویزان شونده، کسی که به هرکس یا به هر چیز درآویزد
اسم بیختن، کسی که چیزی را غربال کند
تولیدگر