جدول جو
جدول جو

معنی سایگون - جستجوی لغت در جدول جو

سایگون
(گُنْ)
سگون. شهری است از هندوچین پایتخت کوشین شین در جنوب ویتنام. دارای 446000 تن سکنه است. بندری است پرازدحام که در کنار رود خانه سایگون واقع شده است. برنج و کائوچوی آنجا معروف است. مرکز تجارتی و محل قورخانه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایروس
تصویر سایروس
(پسرانه)
سیروس یا کوروش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جارگون
تصویر جارگون
پوست جوز بویا، قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، بسباسه، بزباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساج گون
تصویر ساج گون
به رنگ ساج، سیاه، تیره، تیره فام، برای مثال برآمد ساج گون ابری ز روی ساج گون دریا / بخار مرکز خاکی نقاب قبۀ خضرا (امیرمعزی - ۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازگون
تصویر بازگون
باژگون، واژگون، سرنگون، وارون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باژگون
تصویر باژگون
واژگون، سرنگون، وارون، برای مثال مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر / که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است (حافظ - ۱۰۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
درخت مشهور هندی است که برگهایش به گوش فیل ماند، (الفاظ الادویه) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
برنگ ساج، تیره:
کنار آبدان گشته بشاخ ارغوان حامل
سحاب ساجگون گشته بطفل عاجگون حبلی،
منوچهری (دیوان ص 109)،
برآمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا
بخار مرکز خاکی نقاب قبۀ خضرا،
امیرمعزی (دیوان ص 29)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دامین بخش مرکزی شهرستان ایرانشهر واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری ایرانشهر و 7 هزارگزی خاورشوسۀ ایرانشهر به خاش، هوای آن گرم و دارای 100 تن سکنه است، آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، خرما، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سایلین
تصویر سایلین
جمع سایل پرسش کنندگان سوال کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون سرازیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایگان
تصویر دایگان
جمع دایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارگون
تصویر جارگون
بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از خانواده نعناعیان که بعربی ترنیق گویند و بیونانی قدیم آنرا فلیسون خوانند جالیقون
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار را ندیده و نچشیده باشد، محبوب، مستور
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی باشد مانند چتر که بر سر بزرگان میداشتند تا مانع تابش آفتاب گردد، خیمه و چادری که سه چهار لای بر روی هم دوخته باشند شامیانه. یا سایبان اخضر. آسمان. یا سایبان سیمابی. صبح صادق. یا سایبان ظلمانی. صبح کاذب، شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده دیگران جمع سایر اشخاص دیگر دیگران: خانمها با کالسکه روان گشتند و سایرین هم داخل خانه شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایسین
تصویر سایسین
جمع سایس در حالت رفعی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایگاه
تصویر سایگاه
جائی که سایه افتاده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته سرنج اسرنج آذرگون اکسید ملحی سرب یعنی مخلوطی است از پر اکسید سرب و اکسید دو ظرفیتی سرب که دارای رنگ قرمزخوشرنگی است و در نقاشی مورد استفاده قرارگیرد سالیقون ساریقون آذرگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالیون
تصویر سالیون
یونانی رواس (کرفس الما) از گیاهان کرفس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتگین
تصویر ساتگین
محبوب و مطلوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجگون
تصویر ساجگون
برنگ ساج تیره فام
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز مفت و جمله که آن را عوض بدلی نباید داد، هر چیز که بی رنج و محنت بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازگون
تصویر بازگون
وارونه، واژگونه، برگشته
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهدارنده حافظ نگهبان، خزانه دار، کسی که نامه ها و سندهای اداری را در محلی ضبط کند ضباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باژگون
تصویر باژگون
مقلوب، واژگونه، وارونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشگون
تصویر باشگون
معکوس، مقلوب، واژگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجدون
تصویر ساجدون
جمع ساجد، فروتنان نگونیگران جمع ساجد در حالت رفعی ساجدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجگون
تصویر ساجگون
به رنگ ساج، تیره فام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایگان
تصویر بایگان
آرشیویست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازگان
تصویر سازگان
رژیم، نظام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایبان
تصویر سایبان
آباژور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایرین
تصویر سایرین
دیگران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایگان
تصویر رایگان
مجانی
فرهنگ واژه فارسی سره