جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با بازگون

بازگون

بازگون
سرنگون، واژگونه، وارونه، برگشته، (ناظم الاطباء)، واژگون، (آنندراج) (فرهنگ ضیاء) :
بازگون است جمله کار جهان
تا بحدی که ماورای حدست،
بدرالدین چاچی (از فرهنگ ضیاء)،
و رجوع به بازگونه و واژگونه شود، مقابل برنده در قمار، قسمی از کبوتر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

باژگون

باژگون
واژگون، سرنگون، وارون، برای مِثال مجوی عیش خوش از دور باژگون سپهر / که صافِ این سر خُم جمله دُردی آمیز است (حافظ - ۱۰۰ حاشیه)
باژگون
فرهنگ فارسی عمید

باژگون

باژگون
سرنگون، وارون. باژگونه و بازگونه و واژگونه و واژگون و باشگون و باشگونه نیز گفته می شود
باژگون
فرهنگ فارسی معین

باشگون

باشگون
باژگون، برای مِثال خاک پایت را زحل از دیده بر سر می نهد / آری آری هست دایم کار هندو باشگون (رکن الدین بکرانی - لغتنامه - باشگون)
باشگون
فرهنگ فارسی عمید

بازگونه

بازگونه
معکوس. (شعوری). مقلوب. مایل به تحت. (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی واژگونه. باشگونه. (آنندراج). برعکس. برخلاف میل و رضا:
بازگونه است جمله کار جهان
تا بحدی که ماورای حدست.
بدرالدین چاچی (از آنندراج).
، خاموش
لغت نامه دهخدا