جدول جو
جدول جو

معنی سازواش - جستجوی لغت در جدول جو

سازواش
(زْ)
نام یکی از انواع گیاهان وحشی در لهجۀ مردم لاهیجان و لفمجان است. (فرهنگ گیلکی ستوده)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالداش
تصویر سالداش
(پسرانه)
صخره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خالواش
تصویر خالواش
(دخترانه)
نوعی سبزی معطر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایوان
تصویر سایوان
سایبان، سایه بان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازواری
تصویر سازواری
سازوار بودن، سازگاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازوار
تصویر سازوار
اهل سازش، موافق
درخور، شایسته، سزاوار، لایق، اندرخور، باب، خورند، خورا، شایان، ارزانی، صالح، مستحقّ، فرزام، فراخور، محقوق، شایگان، مناسب، بابت
فرهنگ فارسی عمید
نوعی بازی شبیه تنیس که با توپ و راکت در یک چهاردیواری به عرض ۵/۱۸ و طول ۳۲ صورت می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خالواش
تصویر خالواش
گیاهی از خانوادۀ کاسنی با ساقه های بنفش و برگ های خال دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارواش
تصویر دارواش
سپستان، درختی گرمسیری با برگ های گرد و نوک تیز و گل های سفید خوشه ای و خوش بو، میوۀ این گیاه بیضی شکل، زرد رنگ و دارای شیرۀ لزج و بی مزه است که پس از خشک شدن سیاه رنگ می شود و در طب سنتی برای معالجۀ بیماری های ریوی به کار می رود، سنگ پستان، مویزه، مویزک عسلی، شیرینک، سگ پستان، مویزج عسلی، دبق، داروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
مجموع کارمندان، دستگاه ها و شعب یک اداره یا بنگاه که به دستیاری همدیگر کارهای خود را با نظم و ترتیب انجام بدهند، تشکیلات، طرز ساخت، نظم و ترتیب
سازمان دادن: نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساروان
تصویر ساروان
ساربان، نگهبان شتر، شتربان، اشتربان، شتردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازگار
تصویر سازگار
سازش کننده، موافق، هماهنگ، سازگر
فرهنگ فارسی عمید
سازگار، (جهانگیری) (برهان) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج)، سازگر، (مجموعۀ مترادفات)، سازنده، اهل سازش، موافق، مساعد:
ای طبع سازوار چه کردم ترا چه بود
با من همی نسازی و، دائم همی ژکی،
کسائی،
با ملک او وزارت اوسازوار شد
کاقبال با وزارت او سازوار باد،
مسعودسعد (دیوان ص 85)،
زیرا با کین تو هرگز نشد
صورت با روح بهم سازگار،
مسعودسعد (دیوان ص 162)،
این روز هم بمرکز ملک آمدی تو باز
با طبع خوش ز طبع خوش سازوار ملک،
مسعودسعد (دیوان ص 301)،
جان او را دستیار، دل او را دوستدار
طبع ورا سازوار، عقل ورا ترجمان،
مسعودسعد (دیوان ص 413)،
تا با می کهن گل نو سازوار شد
گل پیشوای می شد و می پیشکار گل،
مسعوسعد (دیوان ص 675)،
، موافق مزاج، (شرفنامۀ منیری) (برهان)، ملائم، (منتهی الارب)، ملائم طبع، ملائم مزاج، که باطبع و مزاج کسی میسازد: سازوار طبع اوست، ملائم طبع اوست:
سرسال آمد و سرمست می جود توام
سازوار آید با مردم سرمست فقاع،
سوزنی،
، سزاوار، برازنده، زیبنده، در خور:
جز بر او سازوار نیست مدیح
جز بدو آبدار نیست ثنا،
فرخی،
چنانکه آن آتش پلیته و روغن را بسوزاند و نور گرداند اما آن نور سازوار باشد، (معارف بهاء ولد ج 1 ص 8)، متناسب و موزون، رجوع به سازواری و ساختن و ساز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سازگار
تصویر سازگار
اجابت کننده، سازنده، موافق، سازش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروان
تصویر ساروان
بمعنی ساربان است که شتردار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازواری
تصویر سازواری
سازگاری الفت موافقت، موافقت با مزاج ملایمت طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تشکیلات، حالت قسمتهائی که واحد و مجموعی را برای انجام فعالیتهای خاصی تشکیل میدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازوار
تصویر سازوار
اهل سازش، سازنده، مساعد و موافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازکار
تصویر سازکار
هم آهنگ هم آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سزاوار
تصویر سزاوار
شایسته، قابل، خلیق، درخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکواش
تصویر اسکواش
گویگرد از بازی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لازوال
تصویر لازوال
باقی دایم ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازوکار
تصویر سازوکار
((زُ))
مکانیسم، ترکیب و ساختمان چیزی، توصیف دقیق عملکرد یک دستگاه یا مراحل مختلف یک واکنش یا رخداد یک پدیده، ساز و کار (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کارواش
تصویر کارواش
کارگاهی که در آن اتومبیل ها را می شویند، خودروشویی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سزاوار
تصویر سزاوار
((س))
لایق، مناسب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازگار
تصویر سازگار
((زْ))
سازش کننده، موافق، همآهنگ، گوارا، سزاوار، قانع، خرسند، سازگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
((زْ))
مجموعه شعب و کارمندان یک اداره یا مؤسسه، تشکیلات، مجموعه هدف مندی که پیرو یک نظام است، ساختار
فرهنگ فارسی معین
((اِ کُ))
نوعی ورزش دو یا چهار نفره با راکت و توپ مخصوص در سالنی کوچک که جای زدن توپ دیوارهای سالن است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سازگار
تصویر سازگار
منطبق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سزاوار
تصویر سزاوار
مستحق، لایق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازواره
تصویر سازواره
آنابولیسم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازمان
تصویر سازمان
موسسه، اداره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازگان
تصویر سازگان
رژیم، نظام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سازوکار
تصویر سازوکار
مکانیزم
فرهنگ واژه فارسی سره
موافق، سازگار، شایسته، درخور، سزاوار، مناسب
فرهنگ واژه مترادف متضاد