باقی بعد از غیر، ، یکی ازمرز و بوم زبولون است (صحیفۀ یوشع 19:10 و 12) که در ترجمه سریانی ’اشدود’ و در ترجمه هفتاد ’سدّول’ (د د خوانده شده است. رجوع به قاموس مقدس شود
باقی بعد از غیر، ، یکی ازمرز و بوم زبولون است (صحیفۀ یوشع 19:10 و 12) که در ترجمه سریانی ’اشدود’ و در ترجمه هفتاد ’سدّول’ (د د خوانده شده است. رجوع به قاموس مقدس شود
روان، جاری، سرایت کننده، نفوذ کننده در پزشکی مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار نوعی سار کوچک و خوش آواز با پرهای سیاه و خال های سفید که کمی بزرگ تر از سارهای ملخ خوار است، برای مثال ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز / ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار (فرخی - ۱۴۵) سار، شاره، شار، دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
روان، جاری، سرایت کننده، نفوذ کننده در پزشکی مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار نوعی سار کوچک و خوش آواز با پرهای سیاه و خال های سفید که کمی بزرگ تر از سارهای ملخ خوار است، برای مِثال ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز / ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار (فرخی - ۱۴۵) سار، شاره، شار، دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
نام شهری بود از مازندران قریب به شهر آمل. (جهانگیری) (برهان). شهری است بسیار قدیم به مازندران، از بناهای اسپهبد سارویه بن فرخان که از اولاد عم انوشیروان دادگر از طبقۀ آل باوند بوده و با ملوک بنی امیه معاصر ولیکن تا زمان خلافت عباسی برآئین زردشت میزیسته و شهر سارویه اکنون به ساری معروف است و قبر سلم و تور و ایرج در آنجاست و آن را سه گنبدان گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). شهری است [از دیلمان بناحیت طبرستان] آبادان و با نعمت و مردم و بازرگانان بسیار، و از وی جامۀ حریر و پرنیان و خاوخیر خیزد. و از وی زعفران و صندل و خلوق خیزد که بهمه جهان از آنجا برند. (حدودالعالم چ تهران ص 162). برج عقرب بران شهرو ناحیت دلالت دارد. (التفهیم ص 335). کاوس در شیراز عزم هوا کرده بود در ساری بروی آب افتاد. (تاریخ گزیده چ براون ص 92). ساری [را] طهمورث دیوبند ساخت. شهری وسط است، و دورش تقریباً چهار هزار گام است و ولایتی بسیار از توابع اوست و میوه و پنبه و غلۀ فراوان دارد. (نزهه القلوب چ لسترنج ص 162). ساریه مشهور به ساری از بلاد قدیمه است. گویند طوس نوذر بنیاد نهادو طوسان نام کرد چون خراب شد ثانیا ساختند و ساری نامیدند. فرخان بزرگ و مازیار در آبادی آن کوشیدند. شهرکی است دلنشین مشتمل بر بیوتات و عمارات پادشاهی، حمام و بازار و مساجد و مدارس. آبادانی این بلده در این اواخر از شاه شهید [آغامحمدخان] و خاقان مغفور [فتحعلی شاه] است و ملک آرا [محمدقلی میرزا فرزند فتحعلی شاه] و اولاد او بر آن افزوده اند. (مرآت البلدان ج 2 ص 42). تجارت آن با حاجی ترخان رونق دارد.قصبه ای باستانی است و در کتابهای قدیم نام آن زادر اقارته وزدر کرد (= زادراکارتا) آمده است. (از قاموس الاعلام ترکی). بقول یوستی هنوز دهی موسوم به ورک در طرف شرقی ساری واقع است وباورنه مذکور در اوستا قابل تطبیق است. (یشتها، پورداود ج 1 ص 192). دومین کرسی قدیم طبرستان [بعد از آمل] شهر ساریه بود که امروز آن را ساری می نامند و در خاور آمل واقع است. مقدسی گوید ساریه محلی است آباد دارای چندین بازار و یک بارو که گرد آن خندقی حفر شده، در آن شهر پارچه های فاخر یافته میشود و مسجدی دارد که درخت نارنجی در آن روئیده و درخت بزرگ انجیری نیز روی پل شهر است، و پلهای آن که از بستن قایقها به یکدیگر تعبیه گردیده بسیار است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 395). در ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو آمده: شهر کنونی ساری در جوار محل یکی از شهرهای بسیار قدیمی برپا شده است. درباره نام شهر قدیمی مذکور دانشمندان عقاید مختلف اظهار داشته اند و هر کسی نام یکی از بلاد باستانی را که در کتابهای یونانی دیده میشود بر آن محل نهاده است. بعضی گفته اند این همان محلی است که به فنا که موسوم بوده. بعضی دیگر آنرا زدرکرته میدانند و برخی هم معتقدند که نام آن شهر سیرینکس بوده است. وقتی که منوچهر برای انتقام قتل ایرج پدر خود، سلم و تور را کشت آنها را در ساری در کنار قبر ایرج مدفون کرد و بر هر قبری گنبدی ساخت که در زمان ظهیرالدین به سه گنبدمعروف و بقدری محکم بود که امکان نداشت آن را بتوان خراب کرد. رستم بعد از نبرد شومی که با پسر خود سهراب کرد ابتدا میخواست نعش فرزند را به زابلستان بفرستد، ولی بواسطۀ گرمی هوااو را در همان ساری در محلی موسوم به قصر تور امانت گذاشت که گویا بعدها در همانجا مدفون شد. فرخان بزرگ بیکی از بزرگان درباری خود بنام ’باو’ فرمان داده بود که شهر ساری را درمحل ده اوهر (که بعد به نارنجه کوتی معروف شد) بنا کند. این مکان را بواسطۀ موقع ممتاز و نهرهای فراوان و محلات باصفای اطرافش برگزیده بودند. ولی سکنۀ آنجا با دادن رشوه باو را فریفتند و وادارش کردند که از آن کار منصرف شود و محل دیگری را برگزیند. وقتی که پادشاه از خیانت باو آگاه شد اورا بزندان انداخت و در دهکدۀ آویجان (یا باو آویجان) وی را به دار زد و با پولی که باو از راه رشوه جمع کرده بود دهی ساخت موسوم به دینار کفشین. یزید بن مهلب، که در زمان خلیفه سلیمان بن عبدالملک (96- 99 هجری قمری) برای تسخیر طبرستان گسیل شده بود ساری را اشغال و در قصر اسپهبد منزل کرد. ولی بزودی بر اثر تهدید اسپهبدخان فرخان بزرگ ناگزیر شد مازندران را ترک گوید. نام ساری از سارویه فرزند فرخان که در موقع کودکی برادرزادۀ خود اسپهبد خورشید نایب السلطنه بوده گرفته شده است. قصر اسپهبد که اسپهبدان هم نامیده میشده بوسیله داذمهر و سارویه و خورشید مرمت شد. خورشید چهارصد جریب (گری) زمین (که در عهد ابن اسفندیار کیسه خوانده میشد) بآن ضمیمه کرد. اردشیر آنجا را محل تربیت اسبهای عربی نمودو قلعۀ محکمی در آنجا ساخت موسوم به سه دله یا شه دله و همچنین بازاری بنا کرد وصنعتگران را ازنقاط دیگرطبرستان برگزید و در آنجا مسکن داد و پنج دروازه برای شهر ساخت بنام دروازۀ کوهستان، دروازۀ دریا، دروازۀ گیلان، دروازۀ گرگان و دروازۀ صید. و نیز فرمان داد مجرای آبی از کوهستان تا دریا بسازند و آب به شهر بیاورند و آن را گیلانه جوی نامید. بعلاوه یک حوض ماهی و در بیرون دروازۀ صید میدانی بزرگ و خندق عمیقی ساخت که آثارش تا زمان ابن اسفندیار باقی بوده است. اول بنائی که از طرف مسلمین در طبرستان ساخته شد مسجد بزرگ ساری بود که به دستور ابوالخضیب نخستین حاکم بنی عباس در طبرستان در سال 140 هجری قمری بناگشت. دیری نگذشت که در همان محل مسجد جامع را ساختند. چنانکه ابن اسفندیار میگوید: ’ساختمان مسجد ساری در زمان هارون الرشید بوسیلۀ یحیی بن یحیی شروع و توسط مازیاربن قارن تمام شد’. ساری پایتخت فرمانفرمایان آل طاهر و پادشاهان آل علی حسن و محمد بن زید در قرن سوم و تا سال 635 هجری قمری هم مرکز آل باوند بود. دیوارهای ساری در سال 179 هجری قمری بوسیلۀ عبدالملک بن قعقع مرمت یافت و بعد بدست مازیار ویران شد. ولی خود او بزودی آن را تعمیر کرد و دیری نگذشت که مازیار بدست عبداﷲ بن طاهر گرفتار گشت و او مازیار را نزد خلیفه برد و مازیار بدستور وی در سامره در سنۀ 224 هجری قمری به قتل رسید. شهر ساری را روسها در سال 298 هجری قمری وقتی که از راه دریا به سواحل مازندران تاخته بودند، آتش زدند. در سال 325 هجری قمری ساری از سیل آسیب سخت دید، بطوری که مردم آن ناچار به کوهستان پناه بردند. حسام الدوله شهریار، دژهای ساری را در حدود سال 500 هجری قمری تعمیر کرد. این اسپهبد در دولت آباد که نزدیک ساری واقع است قصری داشت. در سال 578 هجری قمری سلطان تکش ضد شاه اردشیر از راه گرگان به مازندران لشکر کشید و به ساری آمد، قصرها و قلاع آن را بسوزانید و شهر را غارت و اطراف آن را بکلی ویران کرد. در زمان پادشاهی سلطان محمد خوارزمشاه باز ساری غارت شد. ویرانی که بدست مؤید باﷲ یکی از سرداران او پدید آمد بقدری زیاد بود که برای احتراز از حدت آفتاب احدی نمیتوانست پناهگاهی در شهر بیابد. ساری در قرن هفتم هجری قمری هنگام حملۀ مغولها باز صدمۀ بسیار دید. وقتی که حمداﷲ مستوفی راجع به این شهر شرحی می نوشت، آنجا تقریباً ویرانه بود. با وجود این هنوز زمینهای آن حدود انگور و غلۀ فراوان به دست میداد و از پیله های ابریشم در آنجا پارچه می بافتند. در سال 635 هجری قمری حسام الدین اردشیر بن کینخوار پایتخت را از ساری که آسان در معرض حملات مغول بود به آمل که خود در آنجا اقامت داشت انتقال داد. در ظرف مدت کوتاهی که خاندان جلال گیا در مازندران حکومت داشتند عمارتی در ساری برپا ساختند، ولی قسمت عمده شهر هنوز درحال ویرانی بود و بزودی جنگل آن محل را فرا گرفت و مکان جانوران شد. سیدکمال الدین بن قوام الدین مرعشی دیواری دور شهر ساخت و آن را با خندق عمیقی محصور کرد و در درون دیوار قلعه و قصری برپاداشت و شهر را دوباره بنا کرد و این کار در سال 769 هجری قمری آغاز و در سنۀ 777 تمام شد. در سال 796 هجری قمری لشکریان امیر تیمور شهر را غارت کردند و فاتح مزبور به قتل عام اهالی فرمان داد و شهر در دورۀ حاکم جدید که جمشیدبن قارن غوری نام داشت بزودی از این لطمه بهبود یافت و پایتخت مازندران باقی ماند تا وقتی که زندیه آن ایالت را فتح و پایتخت را به بارفروش منتقل کردند، همینکه آغامحمدخان قاجار اساس حکومتش را در مازندران استحکام بخشید باز مرکز را به ساری انتقال داد.ساری از هرج و مرجی که بعد از قتل نادرشاه در ایران پیدا شده بود لطمۀ بسیار دید. هنگامی که محمدحسن خان قاجار ناچار شد از شیراز بواسطۀ تعقیب لشکر شیخ علی خان زند به هزار جریب فرار کند، ساری باز در آن گیرودار بدست ترکمنها غارت گردید و بعد هم از طرف محمدخان سواد کوهی که پس از عزیمت نظرخان زند به حکومت مازندران منصوب شده بود صدمه دید. موقعی که در سال 1771 میلادی سیاح معروف گملن از این حدود مازندران عبور میکرد، شهر ساری که به تودۀ سنگ و آجر تبدیل شده بود تازه در شرف تعمیر بود و پایتخت چنان که گفته شده به بارفروش انتقال یافت. فورستر در ژانویۀ 1784 میلادی در ساری بود و شهر در همان زمان از حریق بزرگی لطمه دیده بود. او شرح میدهد که آنجا شهر مستحکم و اقامتگاه آغامحمدخان بود. ساری از آن وقت تا کنون حاکم نشین مازندران باقی مانده است. زلزلۀ سال 1225 هجری قمری باعث خرابی شهر شد و در سال 1730 میلادی طاعون قسمت زیادی از سکنۀ آن را تلف کرد. این شهر چهار دروازه دارد: دروازۀ بار فروش، دروازۀ چهل در (چهل دختران) ، دروازۀ فرح آباد یا ملامجدالدین و دروازۀ استرآباد. شهر هفت مسجد، پنج مدرسه، هفت آب انبار، پنج امامزاده در داخل و دو امامزاده در خارج و 15 تکیه، 17 کاروانسرا و چندین حمام دارد. مسجد عمده شهر یا مسجد جامع در روزگار باستان معبد گبرها بود. بنای دیگری در آنجا بود که محل آن معلوم است ولی از خود بنا اثری نیست. آنجا گنبد سلم و تور بود که میگفتند برج مخروطی شکلی با پوشش ساروجی به ارتفاع بالغ بر صد پا و بقطرسی پا داشته. فریزر میگوید بگفتۀ اهالی کتیبه ای داشت حاکی از اینکه حسام الدوله از فرمانروایان دیالمه که در قرن پنجم درگذشته در آنجا مدفون شده و بنابراین معلوم میشود که گنبد سلم و تور بنای اصلی که ابن اسفندیار و ظهیرالدین نوشته اند نبوده و بقدری محکم بود که با وجود چندین زلزله از بین نرفته بوده است. آغامحمدخان سعی کرد آن را خراب کند اما نتوانست و بالاخره زلزلۀ سال 1225 هجری قمری آنرا در هم شکست و بفرمان ملک آرا محمدقلی میرزا فرزند فتحعلی شاه که حاکم مازندران بود آن را خراب کردند. وقتی که استوارت (سیاح انگلیسی) به ساری رفت اثری از آن ندید فقط در محل سابق بنای مذکور چاله ای مشاهده کرد. دارالحکومه بوسیلۀ آغامحمدخان قاجار در محل قصر سابق شاه عباس ساخته شد و قسمتی از آن بواسطۀ حریق خراب شد و ملک آرا آن را تعمیر کرد. در سمت دیگر میدان در مقابل دارالحکومه باغ شاه واقع است که سابقاً به باغ ملک آرا معروف بوده. در شمال ساری باغ شاه کهنه که شاه عباس ساخته واقع است. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 77تا87 و213 و214). درفرهنگ جغرافیائی ایران آمده: شهرساری مرکز شهرستانی باین نام، در 27 هزارگزی دریاری خزر، 21 هزارگزی شاهی، 138 هزارگزی گرگان، یک هزارگزی باختر رود خانه تجن واقع و طول آن 53 درجه و 5 دقیقه، و عرض آن 36 درجه و 4 دقیقه، و اختلاف ساعت آن با تهران 6 دقیقه و 5ثانیه است (ساعت 12 تهران = 12 و شش دقیقه و 5 ثانیۀ ساری). بنای اولیۀ شهر منسوب به طوس پسر نوذر و تجدید بنای آن در قرن اول هجری قمری بدست فرخان پسر دابویه از ملوک گاوباره بود که آن را بنام پسر خود سارویه نامید. در آن زمان از شهرهای آباد مازندران بود ولی بعد بر اثر هجوم مغول و پیش آمدهای دیگر رو بخرابی نهاد. در دورۀ صفویه بامر شاه عباس بناهای مهمی درآن ایجاد گردید. در اوائل دورۀ قاجاریه نیز بآبادی آن کمک شد ولی در اواخر روبخرابی نهاد. در تحولات دورۀ بیست سالۀ رضاشاه در نتیجۀ عبور راه آهن از کنار شهر و احداث خیابانهای عریض و اسفالته و بنای ساختمانهای باشکوه دولتی و تعیین آن بعنوان مرکز استان و پادگان نظامی صورت آبادی بخود گرفت. اکنون یکی از شهرهای آباد و پرجمعیت مازندران است. از فلکۀ مرکزی شهر چهار خیابان بشرح زیر منشعب میگردد: خیابان شمالی معروف به خیابان فرح آباد که به شوسۀ فرح آباد منتهی میشود، خیابان جنوبی معروف به خیابان سبزه میدان بطول 600 گز بمیدان مقابل بانک ملی و ستاد پادگان نظامی منتهی و از این محل خیابان مستقیمی بطول 800 گز به ایستگاه راه آهن و خیابان دیگر از باختر بشکل قوسی به انتهای خیابان بابل میرسد. از باختر فلکه خیابان بابل و از خاور فلکه خیابان گرگان منشعب و بجاده های آن دو شهر منتهی میشود بازار ساری بین خیابان بابل واقع است. آب شهر از رود خانه تجن تأمین میشود و چند آب انبار بزرگ وجود دارد که بزرگترین آنها آب انبار میرشهر است. روشنائی شهر بوسیلۀ مولد برق شرکت سهام تأمین میشود و شبانه روزی است. جمعیت شهر ساری در حدود 25 هزار نفر است.مرکز کلیۀ ادارات مربوط به استان دوم و پادگان نظامی و مرکز گردان نگهبانی (ژاندارمری) مازندران نیز در این شهر است. در اکثر خانه های شهرساری درختان مرکبات و میوه از قبیل گیلاس، آلبالو و گوجه دیده میشود. در این شهر 3 دبیرستان، 6 دبستان و یک بیمارستان 50 تختخوابی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در شهر ساری پنج امامزاده از آثار قرن نهم هجری قمری وجود دارد که جزو آثار ملی بثبت رسیده است: 1- امامزاده عباس در شهر ساری که تاریخ 894 هجری قمری را دارد. 2- قبر امامزاده محمدرضا که در بیرون شهر ساری در سر راه فرح آباد واقع است. 3- قبر ملامجدالدین، که با بنای امامزاده محمدرضا در یک محوطه جای دارد. 4- امامزاده یحیی در ساری از اواخر قرن نهم هجری قمری پرفسور زاره آلمانی در کتاب خود موسوم به صنایع ساختمانی ایران، اشتباهاً آن را مقبرۀ سلطان محمدرضا معرفی نموده است. (از یادداشتهای خطی آندره گدار مضبوط در بایگانی ادارۀ کل باستان شناسی) : بسی خسرو نامور پیش از او شدستند زی ساری و ساریان. دیباجی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی). ز دریای گیلان چو ابر سیاه دمادم به ساری رسید آن سپاه. فردوسی. جهانداری که از ساری جهان بگرفت تا باری شهنشاهی که از گرگان جهان او راست تا کرمان. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 255). از خداوند خسروان درخواه تا فرستد ترا بترکستان. که دل و همت توبس نکند به سپاهان و ساری و گرگان. فرخی (دیوان ص 291). آن شاه عدوبند که بگرفت و بیفکند گرگی و دژم شیری اندر ره ساری. فرخی (دیوان ص 391). یعقوب پس ایشان بتاختن برفت و فوجی سپاه بربنه بگذاشتند که شما خوش خوش از پس من همی آئید [و خود برفت و] بساری بدیشان رسید، چون یعقوب را بدیدند، هزیمت کردند بی هیچ حرب. (تاریخ سیستان ص 223). اگر خوانند آرش را کمان گیر که از ساری بمرو انداخت یک تیر تو اندازی بجان من ز گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب. (ویس و رامین). تا ستارآباد برویم و اگر نیزحاجت آید تا به ساری و آمل که مسافت نزدیک است برویم. (تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 444) .... و در راه سرما و بادی بود سخت بنیرو خاصه تا سر درۀ دینار ساری. (تاریخ بیهقی) ... چون بدرۀ دینار رسیدیم و در دره در آمدیم... (تاریخ بیهقی). اگر ترکمانان قصد استرآباد کنند به ساری روید و اگر به ساری قصد افتد به طبرستان که ممکن نشود که در آن مضایق بدیشان توانند رسید. (تاریخ بیهقی). حسدبرد بر ملک ساری حجاز که او را چنین خسرو و داور است. امیر معزی (دیوان ص 122). گر رای کند به آمل و ساری ور روی نهد به کابل و غزنین از بیم بدست هندو و دیلم بی بیم شود کتاره و زوبین. امیرمعزی (دیوان ص 591). همیشه تا بتجارت ز مرو شهجان کس بسوی آمل و ساری نیاوردنارنگ. ظهیر فاریابی (از انجمن آرا). ز ساری و آمل فرستادگان رساندند باج از رضادادگان. هاتفی (از شعوری). رجوع به تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 451، 452، 454، 455، 461 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار و فهرست حبیب السیر چ خیام و ترجمه مازندران رابینو و ترجمه جغرافیای تاریخی ایران بارتولد صص 282- 289 و جغرافیای سیاسی کیهان ص 284 و 285 شود
نام شهری بود از مازندران قریب به شهر آمل. (جهانگیری) (برهان). شهری است بسیار قدیم به مازندران، از بناهای اسپهبد سارویه بن فرخان که از اولاد عم انوشیروان دادگر از طبقۀ آل باوند بوده و با ملوک بنی امیه معاصر ولیکن تا زمان خلافت عباسی برآئین زردشت میزیسته و شهر سارویه اکنون به ساری معروف است و قبر سلم و تور و ایرج در آنجاست و آن را سه گنبدان گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). شهری است [از دیلمان بناحیت طبرستان] آبادان و با نعمت و مردم و بازرگانان بسیار، و از وی جامۀ حریر و پرنیان و خاوخیر خیزد. و از وی زعفران و صندل و خلوق خیزد که بهمه جهان از آنجا برند. (حدودالعالم چ تهران ص 162). برج عقرب بران شهرو ناحیت دلالت دارد. (التفهیم ص 335). کاوس در شیراز عزم هوا کرده بود در ساری بروی آب افتاد. (تاریخ گزیده چ براون ص 92). ساری [را] طهمورث دیوبند ساخت. شهری وسط است، و دورش تقریباً چهار هزار گام است و ولایتی بسیار از توابع اوست و میوه و پنبه و غلۀ فراوان دارد. (نزهه القلوب چ لسترنج ص 162). ساریه مشهور به ساری از بلاد قدیمه است. گویند طوس نوذر بنیاد نهادو طوسان نام کرد چون خراب شد ثانیا ساختند و ساری نامیدند. فرخان بزرگ و مازیار در آبادی آن کوشیدند. شهرکی است دلنشین مشتمل بر بیوتات و عمارات پادشاهی، حمام و بازار و مساجد و مدارس. آبادانی این بلده در این اواخر از شاه شهید [آغامحمدخان] و خاقان مغفور [فتحعلی شاه] است و ملک آرا [محمدقلی میرزا فرزند فتحعلی شاه] و اولاد او بر آن افزوده اند. (مرآت البلدان ج 2 ص 42). تجارت آن با حاجی ترخان رونق دارد.قصبه ای باستانی است و در کتابهای قدیم نام آن زادر اقارته وزدر کرد (= زادراکارتا) آمده است. (از قاموس الاعلام ترکی). بقول یوستی هنوز دهی موسوم به ورک در طرف شرقی ساری واقع است وباورِنَه مذکور در اوستا قابل تطبیق است. (یشتها، پورداود ج 1 ص 192). دومین کرسی قدیم طبرستان [بعد از آمل] شهر ساریه بود که امروز آن را ساری می نامند و در خاور آمل واقع است. مقدسی گوید ساریه محلی است آباد دارای چندین بازار و یک بارو که گرد آن خندقی حفر شده، در آن شهر پارچه های فاخر یافته میشود و مسجدی دارد که درخت نارنجی در آن روئیده و درخت بزرگ انجیری نیز روی پل شهر است، و پلهای آن که از بستن قایقها به یکدیگر تعبیه گردیده بسیار است. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 395). در ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو آمده: شهر کنونی ساری در جوار محل یکی از شهرهای بسیار قدیمی برپا شده است. درباره نام شهر قدیمی مذکور دانشمندان عقاید مختلف اظهار داشته اند و هر کسی نام یکی از بلاد باستانی را که در کتابهای یونانی دیده میشود بر آن محل نهاده است. بعضی گفته اند این همان محلی است که به فنا که موسوم بوده. بعضی دیگر آنرا زدرکرته میدانند و برخی هم معتقدند که نام آن شهر سیرینکس بوده است. وقتی که منوچهر برای انتقام قتل ایرج پدر خود، سلم و تور را کشت آنها را در ساری در کنار قبر ایرج مدفون کرد و بر هر قبری گنبدی ساخت که در زمان ظهیرالدین به سه گنبدمعروف و بقدری محکم بود که امکان نداشت آن را بتوان خراب کرد. رستم بعد از نبرد شومی که با پسر خود سهراب کرد ابتدا میخواست نعش فرزند را به زابلستان بفرستد، ولی بواسطۀ گرمی هوااو را در همان ساری در محلی موسوم به قصر تور امانت گذاشت که گویا بعدها در همانجا مدفون شد. فرخان بزرگ بیکی از بزرگان درباری خود بنام ’باو’ فرمان داده بود که شهر ساری را درمحل ده اوهر (که بعد به نارنجه کوتی معروف شد) بنا کند. این مکان را بواسطۀ موقع ممتاز و نهرهای فراوان و محلات باصفای اطرافش برگزیده بودند. ولی سکنۀ آنجا با دادن رشوه باو را فریفتند و وادارش کردند که از آن کار منصرف شود و محل دیگری را برگزیند. وقتی که پادشاه از خیانت باو آگاه شد اورا بزندان انداخت و در دهکدۀ آویجان (یا باو آویجان) وی را به دار زد و با پولی که باو از راه رشوه جمع کرده بود دهی ساخت موسوم به دینار کفشین. یزید بن مهلب، که در زمان خلیفه سلیمان بن عبدالملک (96- 99 هجری قمری) برای تسخیر طبرستان گسیل شده بود ساری را اشغال و در قصر اسپهبد منزل کرد. ولی بزودی بر اثر تهدید اسپهبدخان فرخان بزرگ ناگزیر شد مازندران را ترک گوید. نام ساری از سارویه فرزند فرخان که در موقع کودکی برادرزادۀ خود اسپهبد خورشید نایب السلطنه بوده گرفته شده است. قصر اسپهبد که اسپهبدان هم نامیده میشده بوسیله داذمهر و سارویه و خورشید مرمت شد. خورشید چهارصد جریب (گری) زمین (که در عهد ابن اسفندیار کیسه خوانده میشد) بآن ضمیمه کرد. اردشیر آنجا را محل تربیت اسبهای عربی نمودو قلعۀ محکمی در آنجا ساخت موسوم به سه دله یا شه دله و همچنین بازاری بنا کرد وصنعتگران را ازنقاط دیگرطبرستان برگزید و در آنجا مسکن داد و پنج دروازه برای شهر ساخت بنام دروازۀ کوهستان، دروازۀ دریا، دروازۀ گیلان، دروازۀ گرگان و دروازۀ صید. و نیز فرمان داد مجرای آبی از کوهستان تا دریا بسازند و آب به شهر بیاورند و آن را گیلانه جوی نامید. بعلاوه یک حوض ماهی و در بیرون دروازۀ صید میدانی بزرگ و خندق عمیقی ساخت که آثارش تا زمان ابن اسفندیار باقی بوده است. اول بنائی که از طرف مسلمین در طبرستان ساخته شد مسجد بزرگ ساری بود که به دستور ابوالخضیب نخستین حاکم بنی عباس در طبرستان در سال 140 هجری قمری بناگشت. دیری نگذشت که در همان محل مسجد جامع را ساختند. چنانکه ابن اسفندیار میگوید: ’ساختمان مسجد ساری در زمان هارون الرشید بوسیلۀ یحیی بن یحیی شروع و توسط مازیاربن قارن تمام شد’. ساری پایتخت فرمانفرمایان آل طاهر و پادشاهان آل علی حسن و محمد بن زید در قرن سوم و تا سال 635 هجری قمری هم مرکز آل باوند بود. دیوارهای ساری در سال 179 هجری قمری بوسیلۀ عبدالملک بن قعقع مرمت یافت و بعد بدست مازیار ویران شد. ولی خود او بزودی آن را تعمیر کرد و دیری نگذشت که مازیار بدست عبداﷲ بن طاهر گرفتار گشت و او مازیار را نزد خلیفه برد و مازیار بدستور وی در سامره در سنۀ 224 هجری قمری به قتل رسید. شهر ساری را روسها در سال 298 هجری قمری وقتی که از راه دریا به سواحل مازندران تاخته بودند، آتش زدند. در سال 325 هجری قمری ساری از سیل آسیب سخت دید، بطوری که مردم آن ناچار به کوهستان پناه بردند. حسام الدوله شهریار، دژهای ساری را در حدود سال 500 هجری قمری تعمیر کرد. این اسپهبد در دولت آباد که نزدیک ساری واقع است قصری داشت. در سال 578 هجری قمری سلطان تکش ضد شاه اردشیر از راه گرگان به مازندران لشکر کشید و به ساری آمد، قصرها و قلاع آن را بسوزانید و شهر را غارت و اطراف آن را بکلی ویران کرد. در زمان پادشاهی سلطان محمد خوارزمشاه باز ساری غارت شد. ویرانی که بدست مؤید باﷲ یکی از سرداران او پدید آمد بقدری زیاد بود که برای احتراز از حدت آفتاب احدی نمیتوانست پناهگاهی در شهر بیابد. ساری در قرن هفتم هجری قمری هنگام حملۀ مغولها باز صدمۀ بسیار دید. وقتی که حمداﷲ مستوفی راجع به این شهر شرحی می نوشت، آنجا تقریباً ویرانه بود. با وجود این هنوز زمینهای آن حدود انگور و غلۀ فراوان به دست میداد و از پیله های ابریشم در آنجا پارچه می بافتند. در سال 635 هجری قمری حسام الدین اردشیر بن کینخوار پایتخت را از ساری که آسان در معرض حملات مغول بود به آمل که خود در آنجا اقامت داشت انتقال داد. در ظرف مدت کوتاهی که خاندان جلال گیا در مازندران حکومت داشتند عمارتی در ساری برپا ساختند، ولی قسمت عمده شهر هنوز درحال ویرانی بود و بزودی جنگل آن محل را فرا گرفت و مکان جانوران شد. سیدکمال الدین بن قوام الدین مرعشی دیواری دور شهر ساخت و آن را با خندق عمیقی محصور کرد و در درون دیوار قلعه و قصری برپاداشت و شهر را دوباره بنا کرد و این کار در سال 769 هجری قمری آغاز و در سنۀ 777 تمام شد. در سال 796 هجری قمری لشکریان امیر تیمور شهر را غارت کردند و فاتح مزبور به قتل عام اهالی فرمان داد و شهر در دورۀ حاکم جدید که جمشیدبن قارن غوری نام داشت بزودی از این لطمه بهبود یافت و پایتخت مازندران باقی ماند تا وقتی که زندیه آن ایالت را فتح و پایتخت را به بارفروش منتقل کردند، همینکه آغامحمدخان قاجار اساس حکومتش را در مازندران استحکام بخشید باز مرکز را به ساری انتقال داد.ساری از هرج و مرجی که بعد از قتل نادرشاه در ایران پیدا شده بود لطمۀ بسیار دید. هنگامی که محمدحسن خان قاجار ناچار شد از شیراز بواسطۀ تعقیب لشکر شیخ علی خان زند به هزار جریب فرار کند، ساری باز در آن گیرودار بدست ترکمنها غارت گردید و بعد هم از طرف محمدخان سواد کوهی که پس از عزیمت نظرخان زند به حکومت مازندران منصوب شده بود صدمه دید. موقعی که در سال 1771 میلادی سیاح معروف گملن از این حدود مازندران عبور میکرد، شهر ساری که به تودۀ سنگ و آجر تبدیل شده بود تازه در شرف تعمیر بود و پایتخت چنان که گفته شده به بارفروش انتقال یافت. فورستر در ژانویۀ 1784 میلادی در ساری بود و شهر در همان زمان از حریق بزرگی لطمه دیده بود. او شرح میدهد که آنجا شهر مستحکم و اقامتگاه آغامحمدخان بود. ساری از آن وقت تا کنون حاکم نشین مازندران باقی مانده است. زلزلۀ سال 1225 هجری قمری باعث خرابی شهر شد و در سال 1730 میلادی طاعون قسمت زیادی از سکنۀ آن را تلف کرد. این شهر چهار دروازه دارد: دروازۀ بار فروش، دروازۀ چهل در (چهل دختران) ، دروازۀ فرح آباد یا ملامجدالدین و دروازۀ استرآباد. شهر هفت مسجد، پنج مدرسه، هفت آب انبار، پنج امامزاده در داخل و دو امامزاده در خارج و 15 تکیه، 17 کاروانسرا و چندین حمام دارد. مسجد عمده شهر یا مسجد جامع در روزگار باستان معبد گبرها بود. بنای دیگری در آنجا بود که محل آن معلوم است ولی از خود بنا اثری نیست. آنجا گنبد سلم و تور بود که میگفتند برج مخروطی شکلی با پوشش ساروجی به ارتفاع بالغ بر صد پا و بقطرسی پا داشته. فریزر میگوید بگفتۀ اهالی کتیبه ای داشت حاکی از اینکه حسام الدوله از فرمانروایان دیالمه که در قرن پنجم درگذشته در آنجا مدفون شده و بنابراین معلوم میشود که گنبد سلم و تور بنای اصلی که ابن اسفندیار و ظهیرالدین نوشته اند نبوده و بقدری محکم بود که با وجود چندین زلزله از بین نرفته بوده است. آغامحمدخان سعی کرد آن را خراب کند اما نتوانست و بالاخره زلزلۀ سال 1225 هجری قمری آنرا در هم شکست و بفرمان ملک آرا محمدقلی میرزا فرزند فتحعلی شاه که حاکم مازندران بود آن را خراب کردند. وقتی که استوارت (سیاح انگلیسی) به ساری رفت اثری از آن ندید فقط در محل سابق بنای مذکور چاله ای مشاهده کرد. دارالحکومه بوسیلۀ آغامحمدخان قاجار در محل قصر سابق شاه عباس ساخته شد و قسمتی از آن بواسطۀ حریق خراب شد و ملک آرا آن را تعمیر کرد. در سمت دیگر میدان در مقابل دارالحکومه باغ شاه واقع است که سابقاً به باغ ملک آرا معروف بوده. در شمال ساری باغ شاه کهنه که شاه عباس ساخته واقع است. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 77تا87 و213 و214). درفرهنگ جغرافیائی ایران آمده: شهرساری مرکز شهرستانی باین نام، در 27 هزارگزی دریاری خزر، 21 هزارگزی شاهی، 138 هزارگزی گرگان، یک هزارگزی باختر رود خانه تجن واقع و طول آن 53 درجه و 5 دقیقه، و عرض آن 36 درجه و 4 دقیقه، و اختلاف ساعت آن با تهران 6 دقیقه و 5ثانیه است (ساعت 12 تهران = 12 و شش دقیقه و 5 ثانیۀ ساری). بنای اولیۀ شهر منسوب به طوس پسر نوذر و تجدید بنای آن در قرن اول هجری قمری بدست فرخان پسر دابویه از ملوک گاوباره بود که آن را بنام پسر خود سارویه نامید. در آن زمان از شهرهای آباد مازندران بود ولی بعد بر اثر هجوم مغول و پیش آمدهای دیگر رو بخرابی نهاد. در دورۀ صفویه بامر شاه عباس بناهای مهمی درآن ایجاد گردید. در اوائل دورۀ قاجاریه نیز بآبادی آن کمک شد ولی در اواخر روبخرابی نهاد. در تحولات دورۀ بیست سالۀ رضاشاه در نتیجۀ عبور راه آهن از کنار شهر و احداث خیابانهای عریض و اسفالته و بنای ساختمانهای باشکوه دولتی و تعیین آن بعنوان مرکز استان و پادگان نظامی صورت آبادی بخود گرفت. اکنون یکی از شهرهای آباد و پرجمعیت مازندران است. از فلکۀ مرکزی شهر چهار خیابان بشرح زیر منشعب میگردد: خیابان شمالی معروف به خیابان فرح آباد که به شوسۀ فرح آباد منتهی میشود، خیابان جنوبی معروف به خیابان سبزه میدان بطول 600 گز بمیدان مقابل بانک ملی و ستاد پادگان نظامی منتهی و از این محل خیابان مستقیمی بطول 800 گز به ایستگاه راه آهن و خیابان دیگر از باختر بشکل قوسی به انتهای خیابان بابل میرسد. از باختر فلکه خیابان بابل و از خاور فلکه خیابان گرگان منشعب و بجاده های آن دو شهر منتهی میشود بازار ساری بین خیابان بابل واقع است. آب شهر از رود خانه تجن تأمین میشود و چند آب انبار بزرگ وجود دارد که بزرگترین آنها آب انبار میرشهر است. روشنائی شهر بوسیلۀ مولد برق شرکت سهام تأمین میشود و شبانه روزی است. جمعیت شهر ساری در حدود 25 هزار نفر است.مرکز کلیۀ ادارات مربوط به استان دوم و پادگان نظامی و مرکز گردان نگهبانی (ژاندارمری) مازندران نیز در این شهر است. در اکثر خانه های شهرساری درختان مرکبات و میوه از قبیل گیلاس، آلبالو و گوجه دیده میشود. در این شهر 3 دبیرستان، 6 دبستان و یک بیمارستان 50 تختخوابی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در شهر ساری پنج امامزاده از آثار قرن نهم هجری قمری وجود دارد که جزو آثار ملی بثبت رسیده است: 1- امامزاده عباس در شهر ساری که تاریخ 894 هجری قمری را دارد. 2- قبر امامزاده محمدرضا که در بیرون شهر ساری در سر راه فرح آباد واقع است. 3- قبر ملامجدالدین، که با بنای امامزاده محمدرضا در یک محوطه جای دارد. 4- امامزاده یحیی در ساری از اواخر قرن نهم هجری قمری پرفسور زاره آلمانی در کتاب خود موسوم به صنایع ساختمانی ایران، اشتباهاً آن را مقبرۀ سلطان محمدرضا معرفی نموده است. (از یادداشتهای خطی آندره گدار مضبوط در بایگانی ادارۀ کل باستان شناسی) : بسی خسرو نامور پیش از او شدستند زی ساری و ساریان. دیباجی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی). ز دریای گیلان چو ابر سیاه دمادم به ساری رسید آن سپاه. فردوسی. جهانداری که از ساری جهان بگرفت تا باری شهنشاهی که از گرگان جهان او راست تا کرمان. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 255). از خداوند خسروان درخواه تا فرستد ترا بترکستان. که دل و همت توبس نکند به سپاهان و ساری و گرگان. فرخی (دیوان ص 291). آن شاه عدوبند که بگرفت و بیفکند گرگی و دژم شیری اندر ره ساری. فرخی (دیوان ص 391). یعقوب پس ایشان بتاختن برفت و فوجی سپاه بربنه بگذاشتند که شما خوش خوش از پس من همی آئید [و خود برفت و] بساری بدیشان رسید، چون یعقوب را بدیدند، هزیمت کردند بی هیچ حرب. (تاریخ سیستان ص 223). اگر خوانند آرش را کمان گیر که از ساری بمرو انداخت یک تیر تو اندازی بجان من ز گوراب همی هر ساعتی صد تیر پرتاب. (ویس و رامین). تا ستارآباد برویم و اگر نیزحاجت آید تا به ساری و آمل که مسافت نزدیک است برویم. (تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 444) .... و در راه سرما و بادی بود سخت بنیرو خاصه تا سر درۀ دینار ساری. (تاریخ بیهقی) ... چون بدرۀ دینار رسیدیم و در دره در آمدیم... (تاریخ بیهقی). اگر ترکمانان قصد استرآباد کنند به ساری روید و اگر به ساری قصد افتد به طبرستان که ممکن نشود که در آن مضایق بدیشان توانند رسید. (تاریخ بیهقی). حسدبرد بر ملک ساری حجاز که او را چنین خسرو و داور است. امیر معزی (دیوان ص 122). گر رای کند به آمل و ساری ور روی نهد به کابل و غزنین از بیم بدست هندو و دیلم بی بیم شود کتاره و زوبین. امیرمعزی (دیوان ص 591). همیشه تا بتجارت ز مرو شهجان کس بسوی آمل و ساری نیاوردنارنگ. ظهیر فاریابی (از انجمن آرا). ز ساری و آمل فرستادگان رساندند باج از رضادادگان. هاتفی (از شعوری). رجوع به تاریخ بیهقی چ غنی - فیاض ص 451، 452، 454، 455، 461 و تاریخ طبرستان ابن اسفندیار و فهرست حبیب السیر چ خیام و ترجمه مازندران رابینو و ترجمه جغرافیای تاریخی ایران بارتولد صص 282- 289 و جغرافیای سیاسی کیهان ص 284 و 285 شود
جانوری است که آن را سار نیز خوانند، (جهانگیری) (شعوری)، پرنده ای است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند، (برهان) (آنندراج)، مرغی است سخنگوی سیاه، (اوبهی)، سارجه، (شرفنامۀ منیری) : الا تا درآیند طوطی و سارک الا تا سرایند قمری و ساری، زینبی، ز بلبل سرود خوش ز صلصل نوای نغز ز ساری حدیث خوب ز قمری خروش زار، فرخی، گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر گهی ساری کند املی، منوچهری، بدستان چکاوک شکافه شکاف سرایان ز گل ساری و زندواف، اسدی (گرشاسبنامه)، ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ لاله از آن به که کرد دشت بدشت انقلاب، خاقانی، صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری نفیر فاخته و نغمۀ هزار آوا، خاقانی، بنام صاحب عادل میان خطۀ باغ بسرو بر همه شب خطبه میکند ساری، نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری و شعوری)، قمری وساری در باغ وطنگه سازند بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند، مجد همگر (از جهانگیری)، رجوع به سار، سارج، سارجه، سارک، سارنگ، سارو، ساروک، شار، شارک و شارو شود، نام مقامی است، (شرفنامۀ منیری)
جانوری است که آن را سار نیز خوانند، (جهانگیری) (شعوری)، پرنده ای است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند، (برهان) (آنندراج)، مرغی است سخنگوی سیاه، (اوبهی)، سارجه، (شرفنامۀ منیری) : الا تا درآیند طوطی و سارک الا تا سرایند قمری و ساری، زینبی، ز بلبل سرود خوش ز صلصل نوای نغز ز ساری حدیث خوب ز قمری خروش زار، فرخی، گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم گهی قمری کند از بر گهی ساری کند اِملی، منوچهری، بدستان چکاوک شکافه شکاف سرایان ز گل ساری و زندواف، اسدی (گرشاسبنامه)، ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ لاله از آن به که کرد دشت بدشت انقلاب، خاقانی، صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری نفیر فاخته و نغمۀ هزار آوا، خاقانی، بنام صاحب عادل میان خطۀ باغ بسرو بر همه شب خطبه میکند ساری، نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری و شعوری)، قمری وساری در باغ وطنگه سازند بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند، مجد همگر (از جهانگیری)، رجوع به سار، سارج، سارجه، سارک، سارنگ، سارو، ساروک، شار، شارک و شارو شود، نام مقامی است، (شرفنامۀ منیری)
شهرستان ساری در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده: یکی از شهرستانهای مازندران (استان دوم کشور) و خلاصۀ مشخصات آن بشرح زیر است: حدود - از طرف شمال به دریای مازندران، از جنوب به سلسلۀ جبال البرز (مقسم المیاه بین این شهرستان و شهرستانهای سمنان و دامغان) از خاور به شهرستان گرگان، از باختر به شهرستان شاهی محدود است، آب و هوا - هوای قسمت دشت و میان بند مرطوب معتدل و هوای قسمت کوهستانی مانند سایر نواحی مازندران سردسیر است، ارتفاعات - از سلسلۀ جبال البرز که در منتهی الیه جنوبی شهرستان واقع و ارتفاع متوسط آن در حدود 3 هزار گزاست، 7 رشتۀ فرعی در جهت تقریباً از جنوب به شمال و مایل به باختر منشعب و در 5 تا 30 هزارگزی دریای خزر با زمین یکسان میگردد، این ارتفاعات پوشیده از جنگلهای انبوه و راههای آن محدود و صعب العبور مخصوصاً در موقع بارندگی عبور از آنها بسیار دشوار است، مرتفعترین قلل جنوبی شهرستان بنام قلۀ دیزآباد، چهار نوشاه دژ در جنوب دهستان پشتکوه دو دانگه، و قلل کوه، سفید، داراب کوه، بادله کوه، و کوه چنگی در جنوب دهستان پشتکوه چهار دانگه است، از قلل مذکور قسمت اعظم نواحی مازندران همچنین نواحی سمنان و دامغان دیده میشود، از قلل مرتفع شعبات هفتگانه چلم کوه بین درۀ زارمرود و گرم آب رود و قلۀ کوه جنوبی دشت فریم از سایر قلل شعبات مرتفعتر است، رودخانه هابین هفت رشته کوههای منشعب از سلسلۀ جبال البرز شش رود خانه مهم به طرف شمال و دشت ساری جاری است، مشخصات مختصر هر یک از رودهای بالا از باختر به خاور به شهر زیر است: 1 - رود خانه لاجیم، سرچشمۀ آن از ارتفاعات شمالی سکت است، پس از طی 30 هزار گز به رود خانه تجن می پیوندد، 2 - رود خانه فریم، سرچشمۀ آن رودهای شیرین اشک رود، عروس و داماداست، طول آن 40 هزارگز و در اراضی افراچال به رود خانه تجن ملحق میشود، 3 - رود خانه تجن، سرچشمۀ آن کوه نیزآباد است، و شعب مشهور آن شلی، پرور، رودبارک، گل خواران، کارد کلا است، که بترتیب به آن پیوسته درجهت شمال جریان دارند و در 8 هزارگزی جنوب ساری از کوهستان خارج شده و از خاور شهر گذشته در فرح آباد به دریای خزر می ریزد، طول آن در حدود 12 هزارگز است، رود خانه زارمرود، در 16 هزارگزی و رود خانه گرم آب رود در 30 هزارگزی جنوب ساری به این رود متصل میگردد، 4 - رود خانه گرم آب رود، سرچشمۀ اصلی آن از بادله کوه و چشمه های شور کو نزدیک آبادی کوات و چشمۀ معدنی سورت و دره برد و اراء می باشد، که پس از عبور از دهستان پشتکوه و زیرکوه چهاردانگه از حدود باباکلا به بعد بطرف باختر منحرف و در اراضی بین گردشی و تا کام دورند به رود خانه تجن متصل میشود رودهای کوچک بالارود، لاجیم رود، پلا رود، زلیم رود از شعبات آن است طول رود از سرچشمه تا تجن 75 هزارگز است، 5 - رود خانه زار مرود، سرچشمۀ آن کوه چنگی و حدود پابند از دهستان هزار جریب است، در حدود آبادی درم با رود خانه ارم متصل و در حدود سن کور به باختر منحرف میشود، و موازی با رود گرم آب رود جریان می یابد، و در 16 هزارگزی جنوب ساری به رود خانه تجن می پیوندد، طول رود از سرچشمه تا تجن 80 هزار گز است، 6 - رود خانه نکا، سرچشمۀ اصلی آن شاه کوه در جنوب گرگان و تنگۀ شمشیر بری است، در جهت باختر جریان دارد و رودهای متعدد کوچک از طرف جنوب بآن ملحق میشود و پس از گذشتن از وسط دهستانهای شهریاری و یخکش بطرف شمال منحرف میشود، و از باختر قصبۀ نکا میگذرد در حدود نوذرآباد به دریا منتهی میشود، و طول آن در حدود 100 هزار گز است، در طول دو طرف رودهای مذکور تا حدود 60 هزارگز برنج کشت میشود و پس از خروج از کوهستان دهستانهای متعدد دشت را مشروب میکند، جنگل - در قسمتهای مرکزی شهرستان جنگلهای انبوهی وجود دارد که در هر بخش شرح آن داده میشود، رجوع به بهشهر چهاردانگه، دودانگه شود، نوع درختان در مازندران شرح داده میشود، سازمان اداری - شهرستان ساری از چهاربخش زیر تشکیل شده است: بخش مرکزی شامل 9 دهستان و 230 آبادی با 13000 تن جمعیت، بخش چهاردانگه شامل 3 دهستان و 195 آبادی با 50200 تن جمعیت، بخش دودانگه شامل 5 دهستان و 106 آبادی با 25200 تن جمعیت دارد، بنابر آمار فوق شهرستان ساری از 20 دهستان و 577 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 246400 تن است، راهها - راه آهن شمال از انتهای دشت و ابتدای ارتفاعات شهرستان ساری میگذرد و در طول شهرستان ایستگاههای زیر وجود دارد: ساری 20 هزارگزی شاهی، نکا 26 هزارگزی ساری، رستمکلا 37 هزارگزی، بهشهر 49 هزارگزی، تیرتاش 67 هزارگزی، گلوگاه 75 هزارگزی، بندرگز 88 هزارگزی ساری، راه شوسۀ ساری به شاهی، و ساری به گرگان در موازات راه آهن واقع است، به اکثر قراء مهم دشت اتومبیل میتوان برد، ولی قسمت اعظم منطقۀ شهرستان بخصوص بخشهای چهاردانگه و دودانگه راه شوسه ندارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
شهرستان ساری در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده: یکی از شهرستانهای مازندران (استان دوم کشور) و خلاصۀ مشخصات آن بشرح زیر است: حدود - از طرف شمال به دریای مازندران، از جنوب به سلسلۀ جبال البرز (مقسم المیاه بین این شهرستان و شهرستانهای سمنان و دامغان) از خاور به شهرستان گرگان، از باختر به شهرستان شاهی محدود است، آب و هوا - هوای قسمت دشت و میان بند مرطوب معتدل و هوای قسمت کوهستانی مانند سایر نواحی مازندران سردسیر است، ارتفاعات - از سلسلۀ جبال البرز که در منتهی الیه جنوبی شهرستان واقع و ارتفاع متوسط آن در حدود 3 هزار گزاست، 7 رشتۀ فرعی در جهت تقریباً از جنوب به شمال و مایل به باختر منشعب و در 5 تا 30 هزارگزی دریای خزر با زمین یکسان میگردد، این ارتفاعات پوشیده از جنگلهای انبوه و راههای آن محدود و صعب العبور مخصوصاً در موقع بارندگی عبور از آنها بسیار دشوار است، مرتفعترین قلل جنوبی شهرستان بنام قلۀ دیزآباد، چهار نوشاه دژ در جنوب دهستان پشتکوه دو دانگه، و قلل کوه، سفید، داراب کوه، بادله کوه، و کوه چنگی در جنوب دهستان پشتکوه چهار دانگه است، از قلل مذکور قسمت اعظم نواحی مازندران همچنین نواحی سمنان و دامغان دیده میشود، از قلل مرتفع شعبات هفتگانه چلم کوه بین درۀ زارمرود و گرم آب رود و قلۀ کوه جنوبی دشت فریم از سایر قلل شعبات مرتفعتر است، رودخانه هابین هفت رشته کوههای منشعب از سلسلۀ جبال البرز شش رود خانه مهم به طرف شمال و دشت ساری جاری است، مشخصات مختصر هر یک از رودهای بالا از باختر به خاور به شهر زیر است: 1 - رود خانه لاجیم، سرچشمۀ آن از ارتفاعات شمالی سکت است، پس از طی 30 هزار گز به رود خانه تجن می پیوندد، 2 - رود خانه فریم، سرچشمۀ آن رودهای شیرین اشک رود، عروس و داماداست، طول آن 40 هزارگز و در اراضی افراچال به رود خانه تجن ملحق میشود، 3 - رود خانه تجن، سرچشمۀ آن کوه نیزآباد است، و شعب مشهور آن شلی، پرور، رودبارک، گل خواران، کارد کلا است، که بترتیب به آن پیوسته درجهت شمال جریان دارند و در 8 هزارگزی جنوب ساری از کوهستان خارج شده و از خاور شهر گذشته در فرح آباد به دریای خزر می ریزد، طول آن در حدود 12 هزارگز است، رود خانه زارمرود، در 16 هزارگزی و رود خانه گرم آب رود در 30 هزارگزی جنوب ساری به این رود متصل میگردد، 4 - رود خانه گرم آب رود، سرچشمۀ اصلی آن از بادله کوه و چشمه های شور کو نزدیک آبادی کوات و چشمۀ معدنی سورت و دره برد و اراء می باشد، که پس از عبور از دهستان پشتکوه و زیرکوه چهاردانگه از حدود باباکلا به بعد بطرف باختر منحرف و در اراضی بین گردشی و تا کام دورند به رود خانه تجن متصل میشود رودهای کوچک بالارود، لاجیم رود، پلا رود، زلیم رود از شعبات آن است طول رود از سرچشمه تا تجن 75 هزارگز است، 5 - رود خانه زار مرود، سرچشمۀ آن کوه چنگی و حدود پابند از دهستان هزار جریب است، در حدود آبادی درم با رود خانه ارم متصل و در حدود سن کور به باختر منحرف میشود، و موازی با رود گرم آب رود جریان می یابد، و در 16 هزارگزی جنوب ساری به رود خانه تجن می پیوندد، طول رود از سرچشمه تا تجن 80 هزار گز است، 6 - رود خانه نکا، سرچشمۀ اصلی آن شاه کوه در جنوب گرگان و تنگۀ شمشیر بری است، در جهت باختر جریان دارد و رودهای متعدد کوچک از طرف جنوب بآن ملحق میشود و پس از گذشتن از وسط دهستانهای شهریاری و یخکش بطرف شمال منحرف میشود، و از باختر قصبۀ نکا میگذرد در حدود نوذرآباد به دریا منتهی میشود، و طول آن در حدود 100 هزار گز است، در طول دو طرف رودهای مذکور تا حدود 60 هزارگز برنج کشت میشود و پس از خروج از کوهستان دهستانهای متعدد دشت را مشروب میکند، جنگل - در قسمتهای مرکزی شهرستان جنگلهای انبوهی وجود دارد که در هر بخش شرح آن داده میشود، رجوع به بهشهر چهاردانگه، دودانگه شود، نوع درختان در مازندران شرح داده میشود، سازمان اداری - شهرستان ساری از چهاربخش زیر تشکیل شده است: بخش مرکزی شامل 9 دهستان و 230 آبادی با 13000 تن جمعیت، بخش چهاردانگه شامل 3 دهستان و 195 آبادی با 50200 تن جمعیت، بخش دودانگه شامل 5 دهستان و 106 آبادی با 25200 تن جمعیت دارد، بنابر آمار فوق شهرستان ساری از 20 دهستان و 577 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 246400 تن است، راهها - راه آهن شمال از انتهای دشت و ابتدای ارتفاعات شهرستان ساری میگذرد و در طول شهرستان ایستگاههای زیر وجود دارد: ساری 20 هزارگزی شاهی، نکا 26 هزارگزی ساری، رستمکلا 37 هزارگزی، بهشهر 49 هزارگزی، تیرتاش 67 هزارگزی، گلوگاه 75 هزارگزی، بندرگز 88 هزارگزی ساری، راه شوسۀ ساری به شاهی، و ساری به گرگان در موازات راه آهن واقع است، به اکثر قراء مهم دشت اتومبیل میتوان برد، ولی قسمت اعظم منطقۀ شهرستان بخصوص بخشهای چهاردانگه و دودانگه راه شوسه ندارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
به زبان هندی فوطه و میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند، یک سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه، (جهانگیری)، لباس اهل دکن است، و زنان آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و لنگی برکمر بندند و سر دیگر آنرا مانند مقنعه و روپاک بر سر اندازند، (برهان)، لباس اهل دکن، (آنندراج)، ساری جامۀ عمومی زنان هند، عبارت است از یک پارچه به طول پنج یا شش گز و به عرض 120 صدم گز که نصف آنرا در اطراف بدن پوشند و نصف دیگر برکتف اندازند و آن را یا از ابریشم و یا تارهای سیم و زر می بافند و به نقش و نگارها می آرایند، (سرزمین هند علی اصغر حکمت ص 538)، و رجوع به همان کتاب ص 274 و 275 و سار، ساره، شار، شاره در این لغت نامه شود
به زبان هندی فوطه و میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند، یک سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه، (جهانگیری)، لباس اهل دکن است، و زنان آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و لنگی برکمر بندند و سر دیگر آنرا مانند مقنعه و روپاک بر سر اندازند، (برهان)، لباس اهل دکن، (آنندراج)، ساری جامۀ عمومی زنان هند، عبارت است از یک پارچه به طول پنج یا شش گز و به عرض 120 صدم گز که نصف آنرا در اطراف بدن پوشند و نصف دیگر برکتف اندازند و آن را یا از ابریشم و یا تارهای سیم و زر می بافند و به نقش و نگارها می آرایند، (سرزمین هند علی اصغر حکمت ص 538)، و رجوع به همان کتاب ص 274 و 275 و سار، ساره، شار، شاره در این لغت نامه شود
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش غربی شهرستان رفسنجان، واقع در 41 هزارگزی جنوب رفسنجان، و35 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رفسنجان به یزد، این ده 27 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش غربی شهرستان رفسنجان، واقع در 41 هزارگزی جنوب رفسنجان، و35 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رفسنجان به یزد، این ده 27 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نوعی از سلاح است، و آن چوبی باشد که بر سر آن چند زنجیر کوتاه تعبیه کنند و بر سر هر زنجیر گوئی از فولاد نصب کنند، (برهان) (آنندراج)، سالیخ، (فرهنگ فولرس از حواشی راحه الصدور چ محمد اقبال)، پیازک، پیازی، چوکن، کسگن: سالیخ وار توزکمان برپیچیدند ... او هم جان را به سالیخ دفع کرد، سالیخ شکسته شد، (راحهالصدور ص 349)
نوعی از سلاح است، و آن چوبی باشد که بر سر آن چند زنجیر کوتاه تعبیه کنند و بر سر هر زنجیر گوئی از فولاد نصب کنند، (برهان) (آنندراج)، سالیخ، (فرهنگ فولرس از حواشی راحه الصدور چ محمد اقبال)، پیازک، پیازی، چوکن، کسگن: سالیخ وار توزکمان برپیچیدند ... او هم جان را به سالیخ دفع کرد، سالیخ شکسته شد، (راحهالصدور ص 349)
شهری است به مازندران. (سمعانی) (نخبه الدهر دمشقی). شهری است به طبرستان در اقلیم چهارم، طول آن 77 درجه و 50 دقیقه و عرض آن 38 درجه است. بلادزی گوید طبرستان هشت کوره است که ساریه یکی از آنهاست که در ایام طاهریان مقر عامل طبرستان گردید و قبل از آن مقر عامل در آمل بود و نیز حسن بن زید و محمدزید از علویان (زیدیه) طبرستان آن را قرارگاه خود ساختند. فاصله آن تا دریا 30 فرسخ و فاصله میان ساری و آمل 18 فرسنگ است. منسوب بدان ساری ّ و سروی ّ آید. (معجم البلدان یاقوت) : چون ابوعلی آن رخته برگرفت و از عواذی شرو عوایل ضرنصر فارغ شد روی به ساریه نهاد برعزم جانب جرجان. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به ساری شود
شهری است به مازندران. (سمعانی) (نخبه الدهر دمشقی). شهری است به طبرستان در اقلیم چهارم، طول آن 77 درجه و 50 دقیقه و عرض آن 38 درجه است. بلادزی گوید طبرستان هشت کوره است که ساریه یکی از آنهاست که در ایام طاهریان مقر عامل طبرستان گردید و قبل از آن مقر عامل در آمل بود و نیز حسن بن زید و محمدزید از علویان (زیدیه) طبرستان آن را قرارگاه خود ساختند. فاصله آن تا دریا 30 فرسخ و فاصله میان ساری و آمل 18 فرسنگ است. منسوب بدان ساری ّ و سَرَوی ّ آید. (معجم البلدان یاقوت) : چون ابوعلی آن رخته برگرفت و از عواذی شرو عوایل ضرنصر فارغ شد روی به ساریه نهاد برعزم جانب جرجان. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به ساری شود
ابن زنیم بن عبداﷲ دئلی در زمان صحابه میزیست، ابتدا از راهزنان اهل جاهلیت بود، و اسلام آورد و ببرکت مسلمانی رتبه ای ارجمند یافت. در کتاب الاصابه (ج 3 ص 52 و 53) از واقدی و بعض دیگر از مورخان و محدثان نقل میکند که عمر در سال آخر خلافتش یعنی سنۀ 23 هجری قمری ساریه را با لشکری بفارس فرستاد روز جمعه ای در اثناء خطبه ناگهان گفت: ’یا ساریه الجبل، الجبل !’ مستمعان متحیر شدند که مقصود چه بود. بعدها معلوم شد که به کرامت و خرق عادت ساریه در فارس آواز عمر از مدینه شنیده و لشکر بکوه برده و باین عمل از حیلۀ دشمن نجات و بروی ظفر یافته است. (مقدمۀ مصباح الهدایه چ جلال همائی ص 178). در مجمل التواریخ و القصص آمده: چون بیست و سه در آمد، عمر، مجاشعبن مسعود الثقفی را و عثمان بن العاص را، و حکم بن العاص و ساریه بن زنیم الدئلی را سوی پارس فرستاد بشهرهای بزرگتر و همه ظفر یافتند و آنجا بوده است که ساریه را با کافران حرب بود، و عمر روز آدینه بر منبر بود و خطبه همی کرد و گفت من دوش درخواب دیدم که ساریه با کافران حرب کردی و شک نیست که اکنون اندر حرب اند، پس زمانی فروماند و گفتا مرا بدل چنان فراز همی آید که ساریه را کافران ستوه همی کنند و اگر پشت بکوه باز دهد بهتر باشد، و پس بانگ بکرد و گفت: یاساریه، الجبل ! الجبل ! و فرمان خدای تعالی بشنیدند و همه سپاه گفتند آواز عمراست و همچنان کوه پناه گرفتند، و بعد از آن چون آمدند همان روز درست آمد که عمر خطاب گفته بود بر منبر، و این سخنی معروف است، و بعضی گویند بحرب نهاوند بوده است، و اندر تاریخ احمد بن یعقوب هم بنهاوند گویند. و شکافی در سنگ پیداست که آن را زیارت کنند، و گویند آواز عمرخطاب از آنجا بیرون آمد. در تاریخ جریر چنین است و در بودن این سخن شکی نیست. (مجمل التواریخ و القصص ص 278). الساریه را مشهد آن جایگاه است با سپیدهان (بنهاوند) و ظاهر برتل، آنجا که گورهاء شهیدان است، و آن شکاف که آواز امیرالمؤمنین عمر رضی اﷲ عنه از آنجا برآمد که از مدینه گفت: یا ساریه، الجبل، الجبل ! و آن را زیارت کنند. (مجمل التواریخ و القصص ص 461). بعضی گویند این معنی و حرب نهاوند بوده است. و در کوه نهاوند غاری است، این آواز از غار بگوش ساریه رسیده است.اکنون آن غار را جهت تبرک معطر میگردانند و من (حمداﷲ مستوفی) آن را زیارت کردم. (تاریخ گزیده چ براون ص 181 و 182). و نیز رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 73 و ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ج 1 ص 208 و 209 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 488 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 353 شود بنت موسی بن جعفر، یکی از هجده دختر امام موسی علیه السلام است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 81) ابن عمرو حنفی صاحب خالد بن ولید است. (تاج العروس) (شرح قاموس) ابن مسیلمه بن عبید، حنفی است. (تاج العروس) (شرح قاموس) اسم مردی است در نهاوند که سخت ترین مردمان بود در دویدن. (شرح قاموس)
ابن زنیم بن عبداﷲ دئلی در زمان صحابه میزیست، ابتدا از راهزنان اهل جاهلیت بود، و اسلام آورد و ببرکت مسلمانی رتبه ای ارجمند یافت. در کتاب الاصابه (ج 3 ص 52 و 53) از واقدی و بعض دیگر از مورخان و محدثان نقل میکند که عمر در سال آخر خلافتش یعنی سنۀ 23 هجری قمری ساریه را با لشکری بفارس فرستاد روز جمعه ای در اثناء خطبه ناگهان گفت: ’یا ساریه الجبل، الجبل !’ مستمعان متحیر شدند که مقصود چه بود. بعدها معلوم شد که به کرامت و خرق عادت ساریه در فارس آواز عمر از مدینه شنیده و لشکر بکوه برده و باین عمل از حیلۀ دشمن نجات و بروی ظفر یافته است. (مقدمۀ مصباح الهدایه چ جلال همائی ص 178). در مجمل التواریخ و القصص آمده: چون بیست و سه در آمد، عمر، مجاشعبن مسعود الثقفی را و عثمان بن العاص را، و حکم بن العاص و ساریه بن زنیم الدئلی را سوی پارس فرستاد بشهرهای بزرگتر و همه ظفر یافتند و آنجا بوده است که ساریه را با کافران حرب بود، و عمر روز آدینه بر منبر بود و خطبه همی کرد و گفت من دوش درخواب دیدم که ساریه با کافران حرب کردی و شک نیست که اکنون اندر حرب اند، پس زمانی فروماند و گفتا مرا بدل چنان فراز همی آید که ساریه را کافران ستوه همی کنند و اگر پشت بکوه باز دهد بهتر باشد، و پس بانگ بکرد و گفت: یاساریه، الجبل ! الجبل ! و فرمان خدای تعالی بشنیدند و همه سپاه گفتند آواز عمراست و همچنان کوه پناه گرفتند، و بعد از آن چون آمدند همان روز درست آمد که عمر خطاب گفته بود بر منبر، و این سخنی معروف است، و بعضی گویند بحرب نهاوند بوده است، و اندر تاریخ احمد بن یعقوب هم بنهاوند گویند. و شکافی در سنگ پیداست که آن را زیارت کنند، و گویند آواز عمرخطاب از آنجا بیرون آمد. در تاریخ جریر چنین است و در بودن این سخن شکی نیست. (مجمل التواریخ و القصص ص 278). الساریه را مشهد آن جایگاه است با سپیدهان (بنهاوند) و ظاهر برتل، آنجا که گورهاء شهیدان است، و آن شکاف که آواز امیرالمؤمنین عمر رضی اﷲ عنه از آنجا برآمد که از مدینه گفت: یا ساریه، الجبل، الجبل ! و آن را زیارت کنند. (مجمل التواریخ و القصص ص 461). بعضی گویند این معنی و حرب نهاوند بوده است. و در کوه نهاوند غاری است، این آواز از غار بگوش ساریه رسیده است.اکنون آن غار را جهت تبرک معطر میگردانند و من (حمداﷲ مستوفی) آن را زیارت کردم. (تاریخ گزیده چ براون ص 181 و 182). و نیز رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 73 و ترجمه مقدمۀ ابن خلدون ج 1 ص 208 و 209 و حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 488 و الاعلام زرکلی ج 1 ص 353 شود بنت موسی بن جعفر، یکی از هجده دختر امام موسی علیه السلام است. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 81) ابن عمرو حنفی صاحب خالد بن ولید است. (تاج العروس) (شرح قاموس) ابن مسیلمه بن عبید، حنفی است. (تاج العروس) (شرح قاموس) اسم مردی است در نهاوند که سخت ترین مردمان بود در دویدن. (شرح قاموس)
برزیلی گربک از جانوران پستانداریست از راسته کیسه داران که به جثه یک گربه است و گوشتخوار است و بومی آمریکای جنوبی است و شبها برای شکار از لانه اش خارج میشود و دارای دندانهای نیش برنده است. بچه های این حیوان هنگام احساس خطر بر پشت مادر سوار میشوند و دم خود را به دم او میپیچانند ساریگ
برزیلی گربک از جانوران پستانداریست از راسته کیسه داران که به جثه یک گربه است و گوشتخوار است و بومی آمریکای جنوبی است و شبها برای شکار از لانه اش خارج میشود و دارای دندانهای نیش برنده است. بچه های این حیوان هنگام احساس خطر بر پشت مادر سوار میشوند و دم خود را به دم او میپیچانند ساریگ
برزیلی گربک از جانوران پستانداریست از راسته کیسه داران که به جثه یک گربه است و گوشتخوار است و بومی آمریکای جنوبی است و شبها برای شکار از لانه اش خارج میشود و دارای دندانهای نیش برنده است. بچه های این حیوان هنگام احساس خطر بر پشت مادر سوار میشوند و دم خود را به دم او میپیچانند ساریگ
برزیلی گربک از جانوران پستانداریست از راسته کیسه داران که به جثه یک گربه است و گوشتخوار است و بومی آمریکای جنوبی است و شبها برای شکار از لانه اش خارج میشود و دارای دندانهای نیش برنده است. بچه های این حیوان هنگام احساس خطر بر پشت مادر سوار میشوند و دم خود را به دم او میپیچانند ساریگ
ساریگ (از برزیلی)، پستانداری از راسته کیسه داران به جثه یک گربه که گوشتخوار و بومی آمریکای جنوبی است، شب ها برای شکار از لانه اش خارج می شود و دارای دندان های نیش برنده است
ساریگ (از برزیلی)، پستانداری از راسته کیسه داران به جثه یک گربه که گوشتخوار و بومی آمریکای جنوبی است، شب ها برای شکار از لانه اش خارج می شود و دارای دندان های نیش برنده است