جدول جو
جدول جو

معنی ساری

ساری
روان، جاری، سرایت کننده، نفوذ کننده
در پزشکی مرضی که از کسی به کس دیگر برسد، واگیردار
نوعی سار کوچک و خوش آواز با پرهای سیاه و خال های سفید که کمی بزرگ تر از سارهای ملخ خوار است، برای مثال ز بلبل سرود خوش، ز صلصل نوای نغز / ز ساری حدیث خوب، ز قمری خروش زار (فرخی - ۱۴۵)
سار، شاره، شار،
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
تصویری از ساری
تصویر ساری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با ساری

ساری

ساری
پرنده ای است کوچک و خوش آواز، دارای پرهای سیاه و خال های سفید
ساری
فرهنگ فارسی معین

ساری

ساری
اثرکننده و دررونده بهمه اجزای چیزی، (غیاث اللغات) (آنندراج)، نفوذکننده و درآینده و جریان نماینده، (ناظم الاطباء)، سرایت کننده، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج) (منتهی الارب)، (اصطلاح پزشکی) به اصطلاح طب مرض مسری، (ناظم الاطباء)، واگیردار، (فرهنگستان)، رونده همه شب، (شرح قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط)، ابری که در شب پدید آید، (ناظم الاطباء)،
شیر بیشه، (منتهی الارب) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، شریف و رئیس و نجیب، (ناظم الاطباء)، سری
لغت نامه دهخدا

ساری

ساری
امکنه، در اسامی مواضع و قری آمده است: ساری آغاج، ساری آغل، ساری اوجاق، ساری اقل، ساری باغ، ساری بلاغ، ساری بیگلو، ساری جا، ساریجالو، ساری چمن، ساری خانلو، ساری خانی، ساری داغ، ساری درق، ساری رودپی، ساری سو، ساری سو با سار، ساری قاش، ساری قشلاق، ساری قمش، ساری قبه، ساری قورخان، ساری کند، ساری گونی، ساری یاناق، رجوع به هریک از کلمات فوق و رجوع به سارو شود، مزید مقدم
اعلام و اسامی: ساری پیره، ساری تقی، رجوع به سارو شود
لغت نامه دهخدا

ساری

ساری
به زبان هندی فوطه و میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند، یک سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه، (جهانگیری)، لباس اهل دکن است، و زنان آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و لنگی برکمر بندند و سر دیگر آنرا مانند مقنعه و روپاک بر سر اندازند، (برهان)، لباس اهل دکن، (آنندراج)، ساری جامۀ عمومی زنان هند، عبارت است از یک پارچه به طول پنج یا شش گز و به عرض 120 صدم گز که نصف آنرا در اطراف بدن پوشند و نصف دیگر برکتف اندازند و آن را یا از ابریشم و یا تارهای سیم و زر می بافند و به نقش و نگارها می آرایند، (سرزمین هند علی اصغر حکمت ص 538)، و رجوع به همان کتاب ص 274 و 275 و سار، ساره، شار، شاره در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

ساری

ساری
شهرستان ساری در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده: یکی از شهرستانهای مازندران (استان دوم کشور) و خلاصۀ مشخصات آن بشرح زیر است: حدود - از طرف شمال به دریای مازندران، از جنوب به سلسلۀ جبال البرز (مقسم المیاه بین این شهرستان و شهرستانهای سمنان و دامغان) از خاور به شهرستان گرگان، از باختر به شهرستان شاهی محدود است،
آب و هوا - هوای قسمت دشت و میان بند مرطوب معتدل و هوای قسمت کوهستانی مانند سایر نواحی مازندران سردسیر است،
ارتفاعات - از سلسلۀ جبال البرز که در منتهی الیه جنوبی شهرستان واقع و ارتفاع متوسط آن در حدود 3 هزار گزاست، 7 رشتۀ فرعی در جهت تقریباً از جنوب به شمال و مایل به باختر منشعب و در 5 تا 30 هزارگزی دریای خزر با زمین یکسان میگردد، این ارتفاعات پوشیده از جنگلهای انبوه و راههای آن محدود و صعب العبور مخصوصاً در موقع بارندگی عبور از آنها بسیار دشوار است، مرتفعترین قلل جنوبی شهرستان بنام قلۀ دیزآباد، چهار نوشاه دژ در جنوب دهستان پشتکوه دو دانگه، و قلل کوه، سفید، داراب کوه، بادله کوه، و کوه چنگی در جنوب دهستان پشتکوه چهار دانگه است، از قلل مذکور قسمت اعظم نواحی مازندران همچنین نواحی سمنان و دامغان دیده میشود، از قلل مرتفع شعبات هفتگانه چلم کوه بین درۀ زارمرود و گرم آب رود و قلۀ کوه جنوبی دشت فریم از سایر قلل شعبات مرتفعتر است، رودخانه هابین هفت رشته کوههای منشعب از سلسلۀ جبال البرز شش رود خانه مهم به طرف شمال و دشت ساری جاری است، مشخصات مختصر هر یک از رودهای بالا از باختر به خاور به شهر زیر است:
1 - رود خانه لاجیم، سرچشمۀ آن از ارتفاعات شمالی سکت است، پس از طی 30 هزار گز به رود خانه تجن می پیوندد، 2 - رود خانه فریم، سرچشمۀ آن رودهای شیرین اشک رود، عروس و داماداست، طول آن 40 هزارگز و در اراضی افراچال به رود خانه تجن ملحق میشود، 3 - رود خانه تجن، سرچشمۀ آن کوه نیزآباد است، و شعب مشهور آن شلی، پرور، رودبارک، گل خواران، کارد کلا است، که بترتیب به آن پیوسته درجهت شمال جریان دارند و در 8 هزارگزی جنوب ساری از کوهستان خارج شده و از خاور شهر گذشته در فرح آباد به دریای خزر می ریزد، طول آن در حدود 12 هزارگز است، رود خانه زارمرود، در 16 هزارگزی و رود خانه گرم آب رود در 30 هزارگزی جنوب ساری به این رود متصل میگردد، 4 - رود خانه گرم آب رود، سرچشمۀ اصلی آن از بادله کوه و چشمه های شور کو نزدیک آبادی کوات و چشمۀ معدنی سورت و دره برد و اراء می باشد، که پس از عبور از دهستان پشتکوه و زیرکوه چهاردانگه از حدود باباکلا به بعد بطرف باختر منحرف و در اراضی بین گردشی و تا کام دورند به رود خانه تجن متصل میشود رودهای کوچک بالارود، لاجیم رود، پلا رود، زلیم رود از شعبات آن است طول رود از سرچشمه تا تجن 75 هزارگز است، 5 - رود خانه زار مرود، سرچشمۀ آن کوه چنگی و حدود پابند از دهستان هزار جریب است، در حدود آبادی درم با رود خانه ارم متصل و در حدود سن کور به باختر منحرف میشود، و موازی با رود گرم آب رود جریان می یابد، و در 16 هزارگزی جنوب ساری به رود خانه تجن می پیوندد، طول رود از سرچشمه تا تجن 80 هزار گز است، 6 - رود خانه نکا، سرچشمۀ اصلی آن شاه کوه در جنوب گرگان و تنگۀ شمشیر بری است، در جهت باختر جریان دارد و رودهای متعدد کوچک از طرف جنوب بآن ملحق میشود و پس از گذشتن از وسط دهستانهای شهریاری و یخکش بطرف شمال منحرف میشود، و از باختر قصبۀ نکا میگذرد در حدود نوذرآباد به دریا منتهی میشود، و طول آن در حدود 100 هزار گز است، در طول دو طرف رودهای مذکور تا حدود 60 هزارگز برنج کشت میشود و پس از خروج از کوهستان دهستانهای متعدد دشت را مشروب میکند،
جنگل - در قسمتهای مرکزی شهرستان جنگلهای انبوهی وجود دارد که در هر بخش شرح آن داده میشود، رجوع به بهشهر چهاردانگه، دودانگه شود، نوع درختان در مازندران شرح داده میشود،
سازمان اداری - شهرستان ساری از چهاربخش زیر تشکیل شده است: بخش مرکزی شامل 9 دهستان و 230 آبادی با 13000 تن جمعیت، بخش چهاردانگه شامل 3 دهستان و 195 آبادی با 50200 تن جمعیت، بخش دودانگه شامل 5 دهستان و 106 آبادی با 25200 تن جمعیت دارد، بنابر آمار فوق شهرستان ساری از 20 دهستان و 577 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 246400 تن است،
راهها - راه آهن شمال از انتهای دشت و ابتدای ارتفاعات شهرستان ساری میگذرد و در طول شهرستان ایستگاههای زیر وجود دارد: ساری 20 هزارگزی شاهی، نکا 26 هزارگزی ساری، رستمکلا 37 هزارگزی، بهشهر 49 هزارگزی، تیرتاش 67 هزارگزی، گلوگاه 75 هزارگزی، بندرگز 88 هزارگزی ساری، راه شوسۀ ساری به شاهی، و ساری به گرگان در موازات راه آهن واقع است، به اکثر قراء مهم دشت اتومبیل میتوان برد، ولی قسمت اعظم منطقۀ شهرستان بخصوص بخشهای چهاردانگه و دودانگه راه شوسه ندارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

ساری

ساری
جانوری است که آن را سار نیز خوانند، (جهانگیری) (شعوری)، پرنده ای است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند، (برهان) (آنندراج)، مرغی است سخنگوی سیاه، (اوبهی)، سارجه، (شرفنامۀ منیری) :
الا تا درآیند طوطی و سارک
الا تا سرایند قمری و ساری،
زینبی،
ز بلبل سرود خوش ز صلصل نوای نغز
ز ساری حدیث خوب ز قمری خروش زار،
فرخی،
گهی بلبل زند بر زیر و گه صلصل زند بر بم
گهی قمری کند از بر گهی ساری کند اِملی،
منوچهری،
بدستان چکاوک شکافه شکاف
سرایان ز گل ساری و زندواف،
اسدی (گرشاسبنامه)،
ساری گفتا که هست سرو زمن پای لنگ
لاله از آن به که کرد دشت بدشت انقلاب،
خاقانی،
صفیر صلصل و لحن چکاوک و ساری
نفیر فاخته و نغمۀ هزار آوا،
خاقانی،
بنام صاحب عادل میان خطۀ باغ
بسرو بر همه شب خطبه میکند ساری،
نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری و شعوری)،
قمری وساری در باغ وطنگه سازند
بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند،
مجد همگر (از جهانگیری)،
رجوع به سار، سارج، سارجه، سارک، سارنگ، سارو، ساروک، شار، شارک و شارو شود، نام مقامی است، (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا