جدول جو
جدول جو

معنی سابح - جستجوی لغت در جدول جو

سابح
شناور، شناگر، مرد شنا کننده
تصویری از سابح
تصویر سابح
فرهنگ لغت هوشیار
سابح
شنا کننده، شناور، تندرونده، تندرو، اسب تندرو، چارگامه، ره انجام، چهارگامه، شولک، بالاد، گام زن، براق، سابح، سیس، بادرفتار، بوز
تصویری از سابح
تصویر سابح
فرهنگ فارسی عمید
سابح
((بِ))
شناکننده، شناور، تندرونده، تندرو، جمع سابحات
تصویری از سابح
تصویر سابح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابحه
تصویر سابحه
مونث سابح شناور شنا کننده، کشتی، ستاره جمع سابحات سوابح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابحه
تصویر سابحه
((بِ حَ یا حِ))
شناور، شناکننده، کشتی، ستاره، جمع سابحات، سوابح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابق
تصویر سابق
(پسرانه)
مربوط به گذشته، پیشین، مقدم، پیشی گیرنده، سبقت گیرنده، نام چندتن از شخصیتهای تاریخی از جمله نام یکی از اصحاب پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ذابح
تصویر ذابح
ذبح کننده حیوان ماکول، سربرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابق
تصویر سابق
پیشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رابح
تصویر رابح
سود دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافح
تصویر سافح
ریزنده خون یا اشک، ریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارح
تصویر سارح
چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادح
تصویر سادح
نیکو حال، فراخ سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابل
تصویر سابل
باران نیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابق
تصویر سابق
پیشین، پیشی گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابغ
تصویر سابغ
دراز، بسنده، دراز نره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابع
تصویر سابع
هفتم هفتم هفتمین: فلک سابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابش
تصویر سابش
ترکی شهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابر
تصویر سابر
شمشیر، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطح
تصویر ساطح
بلند شونده و برآینده، برافراشته، برآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحب
تصویر ساحب
کشتاما (تراکتور)
فرهنگ لغت هوشیار
دشگویان گروهی که در زمان علی علیه السلام نیز ابوبکر و عمر را دشنام می دادند (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایح
تصویر سایح
سیاحت کننده جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
نخجیر چپ آی نخجیری که از چپ آید، رخداد امری که برای انسان روی دهد (اعم از خیر و شر) واقعه جمع سوانح، انسان یا جانوری که از سمت راست شخص بر آید مقابل بارح. توضیح: عرب سانح را به فال نیک و بارح را به فال بد میگرفت، حالهایی که پس از سلوک اهل وصول را حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامح
تصویر سامح
بخشنده، سخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباح
تصویر سباح
شناور، شناگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائح
تصویر سائح
سیاحت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوابح
تصویر سوابح
جمع سابحه، نوندان تیزتگان اسپان تند رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابح
تصویر صابح
هد ه آشکار هده (حق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباح
تصویر سباح
بسیار شنا کننده، شناگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذابح
تصویر ذابح
ذبح کننده، گلو برنده، داغ گلوی ستور، آهن داغ که با آن گردن ستور را داغ کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رابح
تصویر رابح
سود کننده، سود دهنده، سودآور، سودمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سائح
تصویر سائح
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، رهگیر، جهان نورد، جهانگرد، سیّاح، گیتی نورد، توریست، گیتی خرام
مرد روزه دار و ملازم مسجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سانح
تصویر سانح
هر واقعه و امری که برای انسان رخ بدهد، چه خیر باشد چه شر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذابح
تصویر ذابح
((بِ))
سربرنده، ذبح کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رابح
تصویر رابح
((بِ))
سودبخش، سودآور، نافع
فرهنگ فارسی معین