جدول جو
جدول جو

معنی سابح

سابح
(بِ)
شناور. شناگر. مرد شناکننده. (منتهی الارب) (آنندراج). آشناگر. آشناور. شناوبر. آب ورز. آب باز. ج، سابحون، سبّاح، سبحا:
آن سکون سابح اندر آشنا
به ز جهد اعجمی با دست و پا.
(مثنوی).
، اسب، بدان جهت که در رفتار شنا میکند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، اسب نیک رونده. اسب تندرو. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا