جدول جو
جدول جو

معنی زعق - جستجوی لغت در جدول جو

زعق
(تَ)
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). (ازاقرب الموارد) ، بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعره زدن. (زوزنی) رجوع به دزی ج 1 ص 593 شود، راندن دواب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شور بگردانیدن طعام. (تاج المصادر بیهقی). بسیار نمک کردن دیگ، برانگیختن باد خاک را، گزیدن کژدم کسی را (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ترسیدن به شب در حالت نشاط. (از منتهی الارب) (آنندراج). و ترسیده شدن. (آنندراج) ترسیدن به شب. (ناظم الاطباء) : و زعق فلان، در حالت نشاط بود و فزع می کرد. (ناظم الاطباء) ، و کذلک زعق مجهولا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور گردیدن و نفرت کردن: زعق زید، دور گردید زید و نفرت کرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زعق
بانگ زدن، ترساندن، شور کردن، گزیدن کژدم شبروی ترسان
تصویری از زعق
تصویر زعق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرق
تصویر زرق
نابینا شدن، کبود شدن، کبودرنگ شدن، کبودی، نیرنگ، تزویر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زلق
تصویر زلق
خارج کردن منی با دست، استمنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرق
تصویر زرق
تزویر، دورنگی، ریاکاری
زرق و برق: کنایه از زر و زیور، جلوه و زیبایی ظاهری
فرهنگ فارسی عمید
(زَ قَ)
بانگ. فریاد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). صیحه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زعط
تصویر زعط
خبه کردن، خفه کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعق
تصویر نعق
آواز کردن غراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لعق
تصویر لعق
لیسیدن، مردن
فرهنگ لغت هوشیار
ناکس پست بد خوی تند خوی زمین شکافتن، تند دویدن، آب بیرون آوردن، پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
درخش گرفتگی درخش زدگی، گیج گشتن، نیست گشتن: در خدای زبانزد سوفیگری مرگ سر در گم بیهوش گردیدن، بیهوشی، فانی شدن در حق است هنگامی که تجلی ذاتی حق به وسیله انواری که جز ذات حق سوی الله را محترق کند بر بندگان خاص حق وارد شود
فرهنگ لغت هوشیار
پیش افتادن پیش گرفتن، به نشانه نخوردن، بیهودگی (بطلان) هامون سبک و شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیق
تصویر زیق
زه پیراهن، ریسمان لادگران (- بنایان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعاق
تصویر زعاق
تلخ آب، شور خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعج
تصویر زعج
بی آرامی، بی آرام، برکندن از جای، راندن، بانگ برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
کم شدن پر پرنده، تنک مویی، تنک موی، کم گیاهی، بدخویی کم موی تک موی، کم گیاه تنک گیاه دژمک از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعل
تصویر زعل
نشاط کردن، شادمان شدن، برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرق
تصویر زرق
ریا و مکر و دروغ و نفاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعقه
تصویر زعقه
بانگ فریاد تلخاب چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذعق
تصویر ذعق
بانگ زدن تر ساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاق
تصویر زاق
پارسی ک زای زاج زه بچه (هر چیز)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعم
تصویر زعم
امید داشتن و حرص نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبق
تصویر زبق
بر کندن ریش، در آمیختن، باز داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلق
تصویر زلق
لغزیدن، خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدق
تصویر زدق
راستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوق
تصویر زوق
سیماب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنق
تصویر زنق
پارسی تازی گشته زنخ بن پیکان، جای بستن دوال از زنخ ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعیق
تصویر زعیق
ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعو
تصویر زعو
دادگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعم
تصویر زعم
((زَ یا زِ یا زُ))
گمان بردن، گمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زعم
تصویر زعم
((زَ عْ))
به عهده گرفتن، کفالت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زعر
تصویر زعر
((زَ عْ))
پراکنده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرق
تصویر زرق
((زَ))
تزریق، کبودی، دورویی، نفاق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاق
تصویر زاق
بچه هر چیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زلق
تصویر زلق
((زَ لَ))
لغزیدن، لغزش، استمناء
فرهنگ فارسی معین