جدول جو
جدول جو

معنی زروم - جستجوی لغت در جدول جو

زروم
(زِ)
دهی از دهستان هزار جریب است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری و بر چهل هزارگزی راه خاور کیاسر واقع است و 260 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
زروم
از توابع چهاردانگه ی هزارجریب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سروم
تصویر سروم
سرم ها، تسمه ها، دوال ها، جمع واژۀ سرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروم
تصویر کروم
کرم ها، درختان انگور، جمع واژۀ کرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کروم
تصویر کروم
عنصر فلزی جامد، نقره ای رنگ، براق و بسیار سخت که در مجاورت هوا واکنش نشان نمی دهد و در ساخت برخی آلیاژها و آب کاری فلزها به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زروع
تصویر زروع
زرع ها، کاشتن ها، زراعت کردن ها، مزروع ها، جمع واژۀ زرع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زقوم
تصویر زقوم
گیاهی صحرایی با ساقه های بلند و ستبر، برگ هایی شبیه برگ انار و گل هایی زرد رنگ، درختی در دوزخ که میوۀ بسیار تلخ دارد و دوزخیان از میوۀ آن می خورند، کنایه از هر غذایی که تلخ، سمی و کشنده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(زِ)
نوعی خرما در جیرفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
طعامی که به جلدی و چابکی برای سفر تهیه کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
کمان سست آواز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کمانیست که سست است نالیدن آن. (از ترجمه قاموس). کمانی که آواز بلند از آن بر نخیزد، یا کمان سست آواز. ابوحنیفه گوید: کمان حنون، یعنی دارای نالۀ نرم (آهسته) است. و این هر دو معنی نزدیک بیکدیگرند. ابوالنجم گوید:
فظل یمطو عطفاً زجوما.
و شاعری دیگر گوید:
بات یعاطی فرجاً زجوما.
(از لسان العرب) (از تاج العروس).
، شتر مادۀ بدخلق که بر بچۀ غیر مهربان نشود، بوی کند و وحشت گیرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (از تاج العروس). این شعر از شاعران عرب نقل شده:
کما ارتاب فی انف الزجوم شمیمها.
ناقۀ زجوم گاه به اجبار بچه دیگری را شیر میدهد و با او مهربانی میکند، چنانکه کمیت گوید:
و لم احلل لصاعقه و برق
کما درت لحالبها الزجوم
(از لسان العرب).
، ناقه ای که بانگ نمیکند. (از متن اللغه) (از لسان العرب) ، باد ناله کننده در وزیدنست. (ترجمه قاموس)
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
سخریه کردن به کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ خرم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خرم شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ناقه ای که سالها بار نگیرد بی آنکه ستاغ باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان کمارج بخش خشت شهرستان کازرون که در 8هزارگزی شمال کنارتخته، کنار راه شوسۀ کازرون به بوشهر واقع است. جلگه و گرمسیر است و 88 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه شاپور، محصولش غلات و شغل اهالی زراعت و شال بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بن درخت.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ ارم و ارم و ارومه و ارومه، سردار ارامنه در جنگ داریوش سوم با اسکندر. (ایران باستان ص 1380)
لغت نامه دهخدا
موضعی بجنوب قاین
لغت نامه دهخدا
(بْرُمْ / بُ رُمْ)
برم، که عنصری است نافلز بااثر. رجوع به برم و دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(زُ)
زلو. زالو. دیوچه. علق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زلو. علق. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صروم
تصویر صروم
تیغ بران، کاربر: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دروم
تصویر دروم
شبرو، بد رفتار زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرقم
تصویر زرقم
کبود چشم
فرهنگ لغت هوشیار
سنجد از گیاهان، زاخل دوزخدار درختی که در دوزخ روید، تلخ سنجد، گویند درختی است در جهنم دارای میوه ای بسیار تلخ که دوزخیان از آن خورند، هر چیز تلخ و سمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغوم
تصویر زغوم
درمانده در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعوم
تصویر زعوم
کند زبان درمانده در سخن، زن پر پیه، زن کم پیه از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریم
تصویر زریم
بی کس و کار کم خویش
فرهنگ لغت هوشیار
جمع زرع، کشت ها فرزندان کاشتن زراعت کردن، کشتکاری کاشت زراعت، کاشته کشت جمع زروع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرور
تصویر زرور
جمع زر، دگمه ها گویک های گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زروح
تصویر زروح
پشته خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جروم
تصویر جروم
جمع جرم، گرم ها، کرجی یمنی جمع جرم گرمسیرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروم
تصویر سروم
کنگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقوم
تصویر زقوم
((زَ قُّ))
نام درختی است در جهنم که میوه های تلخ بار می آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حروم
تصویر حروم
((حُ رُ))
جمع حریم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جروم
تصویر جروم
((جُ رُ))
جمع جرم، معرب گرم، زمین بسیار گرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حروم
تصویر حروم
پامال
فرهنگ واژه فارسی سره