معنی زروع - فرهنگ فارسی عمید
معنی زروع
- زروع
- زرع ها، کاشتن ها، زراعت کردن ها، مزروع ها، جمع واژۀ زرع
تصویر زروع
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با زروع
زروع
- زروع
- جمع زرع، کشت ها فرزندان کاشتن زراعت کردن، کشتکاری کاشت زراعت، کاشته کشت جمع زروع
فرهنگ لغت هوشیار
زروع
- زروع
- جَمعِ واژۀ زرع. (دهار) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). جمع زرع بالفتح. کشت و فرزند. (آنندراج). کشت ها. کشت زارها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
زراع
- زراع
- زمین را جهت زراعت به کسی دادن در صورتیکه تخم با مالک باشد، مزارعه
فرهنگ لغت هوشیار
زریع
- زریع
- خود روی دانه افتاده و کشت ناشده که خود روید، کشت بارانی بش (زراعت دیم)
فرهنگ لغت هوشیار