معنی حروم
حروم
((حُ رُ))
جمع حریم
تصویر حروم
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با حروم
حروم
حروم
پامال
فرهنگ واژه فارسی سره
حروم
حروم
ناقه ای که سالها بار نگیرد بی آنکه ستاغ باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
حرام
حرام
نابایسته، ناروا، ناشایست
فرهنگ واژه فارسی سره
محروم
محروم
بی بهره
فرهنگ واژه فارسی سره
دروم
دروم
شبرو، بد رفتار زن
فرهنگ لغت هوشیار
رحوم
رحوم
بخشنده، آمرزنده، مهربان، بیمار زهدانی: زن
فرهنگ لغت هوشیار
جروم
جروم
جمع جرم، گرم ها، کرجی یمنی جمع جرم گرمسیرها
فرهنگ لغت هوشیار
حرام
حرام
منع کردن، ممنوع کردن چیزی را، ناروا شدن، حرام بودن
فرهنگ لغت هوشیار
حتوم
حتوم
جمع حتم، بایش ها
فرهنگ لغت هوشیار