جدول جو
جدول جو

معنی زردوست - جستجوی لغت در جدول جو

زردوست
(زَ)
کنایه از بخیل. (آنندراج). ممسک. بخیل. پول دوست. رذل. (ناظم الاطباء). بخیل و ممسک. (شرفنامۀ منیری) :
زردوست از دست جهان در پای پیل افتاده دان
ما زیر پای دوستان، زر پیل ’؟’ بالا ریخته.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 377)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زردهشت
تصویر زردهشت
(پسرانه)
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زرداشت
تصویر زرداشت
(پسرانه)
زرتشت، دارنده شتر زرد، نام پیامبر ایرانی در زمان گشتاسپ پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برادوست
تصویر برادوست
(پسرانه)
دوست صمیمی، نام یکی از قبایل کرد، نام کوهی در کردستان، نام منطقه ای در کردستان (نگارش کردی: برادست)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیردست
تصویر زیردست
کسی که زیر فرمان دیگری باشد، فرمانبردار، فرودست، برای مثال ای زبردست زیردست آزار / گرم تا کی بماند این بازار (سعدی - ۶۷)، خوار، ذلیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کردوسه
تصویر کردوسه
دستۀ بزرگ سوار یا اسب، در علم زیست شناسی دو استخوان که با یک مفصل به هم متصل شده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرودست
تصویر فرودست
زیردست، پست، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردوزی
تصویر زردوزی
عمل زردوز، هنر دوختن و نقش و نگار کردن بر پارچه و جامه با تارهای زر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زردپوست
تصویر زردپوست
کسی که پوست بدنش زرد رنگ است، از نژاد زرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زبردست
تصویر زبردست
مسلط، ماهر، حاذق، استاد، توانا، زورمند، صاحب قوت و قدرت، برای مثال ای زبردست زیردست آزار / گرم تا کی بماند این بازار (سعدی - ۶۷)، جلد و چابک، صدر مجلس، طرف بالای مجلس، بالادست، برای مثال به رای از بزرگان مهش دید و بیش / نشاندش زبردست دستور خویش (سعدی۱ - ۴۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زن دوست
تصویر زن دوست
زن باره، مردی که زنان را دوست دارد، زن دوست، زن باز
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
یکی از نژادهای پنجگانه است و مردم چین، ژاپن، هندوستان، چین و تبت و مغول ها از این رسته اند. نژاد اصفر. ج، زردپوستان. و رجوع به زرد و اصفر و نژاد زرد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از زدوبست
تصویر زدوبست
ساخت و پاخت، قرار و مدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پریوست
تصویر پریوست
پوشش استخوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زربدست
تصویر زربدست
دارنده زر، مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زن دوست
تصویر زن دوست
آنکه میل و دلبستگی بسیار به زنان دارد دوستدار زن زنبارگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد پوست
تصویر زرد پوست
کسی که از نژاد زرد باشد و پوستش زرد رنگ بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برودست
تصویر برودست
برومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادوست
تصویر نادوست
نامهربان
فرهنگ لغت هوشیار
رعیت، آنکه تحت امر دیگری بکار پردازد، مطیع و فرمانبردار، خدمتگزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبردست
تصویر زبردست
((زِ بَ دَ))
توانا، زورمند، ماهر، حاذق، مافوق، بالای مجلس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادخوست
تصویر زادخوست
((خُ))
سالخورده، فرتوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیردست
تصویر زیردست
((دَ))
فرمانبردار، خدمتگزار، ذلیل، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرودست
تصویر فرودست
زیر دست، پست، فرومایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زبردست
تصویر زبردست
متبحر، حاذق، خبره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
Humanitarian
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
humanitaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
гуманитарий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
humanitär
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
гуманітарій
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
humanitarny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
人道主义者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
humanitário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
umanitario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بشردوست
تصویر بشردوست
humanitario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی