معنی زن دوست زن دوست زن باره، مردی که زنان را دوست دارد، زن دوست، زن باز تصویر زن دوست فرهنگ فارسی عمید
من دوست من دوست دهی از دهستان لادیزاست که در بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) لغت نامه دهخدا
کم دوست کم دوست کسی که دوستان وی اندک باشند: (اگر خواهی که کم دوست نباشی کینه مدار خ) فرهنگ لغت هوشیار
وطن دوست وطن دوست میهن دوست وطن پرست (زخون وطن دوستان مست یکسر چومیخواره ازباده ارغوانی) (بهار) فرهنگ لغت هوشیار
ابن دوست ابن دوست ابوسعید عبدالرحمن بن محمد. ادیب و لغوی خراسانی در قرن پنجم هجری. شاگردجوهری صاحب صحاح. و او را کتبی در نحو و لغت هست لغت نامه دهخدا
غنادوست غنادوست از قرای سرخس. (از معجم البلدان). قریه ای است از قرای خوارزم. (انجمن آرا) (آنندراج) (انساب سمعانی) لغت نامه دهخدا
می دوست می دوست باده پرست. می پرست. می باره که میگساری را دوست دارد: فرسته کسی ساز دانش پذیر نهان بین و پاسخ ده و یادگیر... نه دوروی باید نه پیکارجوی نه می دوست از دل نه بسیارگوی. اسدی (گرشاسبنامه ص 266). و رجوع به می پرست شود لغت نامه دهخدا