جدول جو
جدول جو

معنی زردوزی

زردوزی
عمل زردوز، هنر دوختن و نقش و نگار کردن بر پارچه و جامه با تارهای زر
تصویری از زردوزی
تصویر زردوزی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زردوزی

اردوزی

اردوزی
قریه ای است در قریب یکساعته راه از ملطیه در بالای ولایت دیار بکر و آن مخرج نهر بکارباشی است. سکنۀ آن ارمن باشند. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

زردوز

زردوز
کسی که پیشه اش دوختن و ساختن پارچه های زری است، کسی که با تارهای زر نقش و نگار بر جامه می دوزد، زردوزی شده
زردوز
فرهنگ فارسی عمید

زرکوبی

زرکوبی
عمل و شغل زرکوب طلاکاری، هر چیزی که روی آن طلا کاری شده باشد
زرکوبی
فرهنگ لغت هوشیار

زرقوری

زرقوری
لاتینی تازی گشته پا کلاغی از گیاهان پای کلاغ پا کلاغی رجل الغراب
زرقوری
فرهنگ لغت هوشیار

زرغونی

زرغونی
دارو و معجونی است مرکب که در قوام قند ادویه را باریک کرده میظمیزند و آن پشت و گرده را قوت دهد و منی را بیفزاید:) سخن حجت بشنو که تو را قوتش به کار آید از داروی زرغونی (ناصر خسرو 497)، توضیح: وجه تسمیه آنرا چنین نوشته اند: که این دارو رنگ رو را مثل زر سرخ و روشن نماید
فرهنگ لغت هوشیار