جدول جو
جدول جو

معنی زرافشان - جستجوی لغت در جدول جو

زرافشان
افشاننده زر، بخش کننده طلا و سکه زر
تصویری از زرافشان
تصویر زرافشان
فرهنگ لغت هوشیار
زرافشان
ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، کسی که سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر، برای مثال سران عرب را زرافشان او / سرآورد بر خطّ فرمان او (نظامی۵ - ۸۷۶)
تصویری از زرافشان
تصویر زرافشان
فرهنگ فارسی عمید
زرافشان
((زَ اَ))
چیزی که ریزه زر یا گرد زر بر آن افشانده باشند، شاباش، نثار کردن زر و سیم
تصویری از زرافشان
تصویر زرافشان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زرافشانی
تصویر زرافشانی
عمل زر افشان زر پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرافشانی
تصویر زرافشانی
زر پراکندن
فرهنگ فارسی معین
آنکه در میپاشد، بلیغ زبان آور، بحر هشتم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زراوشان
تصویر زراوشان
خیری شب بو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زر افشان
تصویر زر افشان
دارای ریزه های زر: قبای زر افشان، شاباش نثار کردن جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درافشان
تصویر درافشان
درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زراوشان
تصویر زراوشان
شب بو، گیاهی زینتی باساقۀ بلند و گل هایی به رنگ های مختلف
شب انبوی، خیرو، خیری، هیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرافشان
تصویر سرافشان
سرافشاننده، سرجنباننده، کنایه از مست، کنایه از مغرور، متکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرفشان
تصویر زرفشان
بخشنده زر، نثار کننده جواهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفشان
تصویر زرفشان
زرافشان، ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، آنکه سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرفشان
تصویر زرفشان
((زَ فِ))
زرافشان، روز نهم از ماه های ملکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نورافشان
تصویر نورافشان
(دخترانه)
نورپاش، آنچه از خود نور و روشنایی منتشر می کند، نور (عربی) + افشان (فارسی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از در افشان
تصویر در افشان
آنکه در می پاشد، در افشاننده، شخص بلیغ و زبان آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرفشانی
تصویر زرفشانی
عمل زر افشان زر پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر افشان
تصویر سر افشان
آنکه سر کسان بیفشاند، سر جنباننده از غرور و مستی و شور و حال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورافشان
تصویر نورافشان
نور دهنده، پرتوافکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بذرافشان
تصویر بذرافشان
افشانندۀ بذر، تخم پاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزارافشان
تصویر هزارافشان
گیاهی با میوه ای شبیه انگور، که مانند عشقه به درخت می پیچد و ریشه هایی از آن آویزان می شود و در دباغت به کار می رود، تاک صحرایی
فاشرا، گیاهی خاردار با تارهایی شبیه تاک و میوه ای سرخ رنگ و خوشه دار به اندازۀ نخود که به گیاهان و اشیای نزدیک خود می پیچد و مصرف دارویی دارد، سپیدتاک، سپیتاک، سفیدتاک، سیاه دارو، ماردارو، هزارشاخ، هزارکشان، هزارجشان، ارجالون، بروانیا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درافشانی
تصویر درافشانی
بلاغت، زبان آوری، شیرین زبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شررفشان
تصویر شررفشان
ویژگی آنچه جرقه های آتش پراکنده می کند، هرچه از آن ریزۀ آتش می جهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکرافشان
تصویر شکرافشان
شکرافشاننده، کنایه از شیرین سخن، شیرین گفتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نورافشان
تصویر نورافشان
آنچه که نور باطراف خود پراکند پرتوافکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزارافشان
تصویر هزارافشان
هزاگوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
(دخترانه)
درخشان و روشن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
تابان، روشن، براق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رافدان
تصویر رافدان
دو رودان (دجله فرات)
فرهنگ لغت هوشیار
زلفین، حلقه بدن جانورانی مانند کرمهای حلقوی درین نوع حیوانات هر یک از حلقه ها دارای ساختمان نسبتا کاملی برای جذب و دفع و متابولیسم مواد غذایی موجود است و به تعداد این حلقه ها این ساختمان تکرار میشود و هر یک از حلقه ها طوری است که همه اعمال حیاتی را به تنهایی میتواند انجام دهد به همین جهت اگر کرم حلقوی را به قطعاتی تقسیم کنیم هر قطعه مانند جانوری کامل میتواند به زندگی ادامه دهد حلقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرافات
تصویر زرافات
جمع زرافه، گروه های مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
درخشان، درخشنده، روشن، تابان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورفشان
تصویر ورفشان
ورفان، آنکه درخواست بخشش جرم و گناه کسی را بکند، شفیع، شفاعت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن، درافشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشان
تصویر درفشان
((دُ یا دَ رَ))
درخشان
فرهنگ فارسی معین