جدول جو
جدول جو

معنی سرافشان

سرافشان
سرافشاننده، سرجنباننده، کنایه از مست، کنایه از مغرور، متکبر
تصویری از سرافشان
تصویر سرافشان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرافشان

درافشان

درافشان
آنکه در میپاشد، بلیغ زبان آور، بحر هشتم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار

سر افشان

سر افشان
آنکه سر کسان بیفشاند، سر جنباننده از غرور و مستی و شور و حال
سر افشان
فرهنگ لغت هوشیار

زرافشان

زرافشان
ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، کسی که سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر، برای مِثال سران عرب را زرافشان او / سرآورد بر خطّ فرمان او (نظامی۵ - ۸۷۶)
زرافشان
فرهنگ فارسی عمید

درافشان

درافشان
درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن
درافشان
فرهنگ فارسی عمید

زرافشان

زرافشان
چیزی که ریزه زر یا گردِ زر بر آن افشانده باشند، شاباش، نثار کردن زر و سیم
زرافشان
فرهنگ فارسی معین

سراوشان

سراوشان
سرافشان. رقصنده که حرکات سبک و ابلهانه کند:
ای حجت خراسان کوته کن
دست از هر ابلهی و سراوشانی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 478)
لغت نامه دهخدا

سرافشانی

سرافشانی
عمل سر افشاندن. سری را با تیغ زدن:
سرافشانی تیغ گردن گزار
برآورده از جوی خون لاله زار.
نظامی
لغت نامه دهخدا