جدول جو
جدول جو

معنی درافشان

درافشان
درافشاننده، کنایه از شخص بلیغ و زبان آور، شیرین سخن
تصویری از درافشان
تصویر درافشان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با درافشان

درافشان

درافشان
آنکه در میپاشد، بلیغ زبان آور، بحر هشتم از هفده بحر اصول موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار

در افشان

در افشان
آنکه در می پاشد، در افشاننده، شخص بلیغ و زبان آور
در افشان
فرهنگ لغت هوشیار

زرافشان

زرافشان
ویژگی آنچه با طلا اندود شده مثلاً کاغذ زرافشان، بافته شده با تارهای زر، زربافت، دارای نقش هایی از طلا، کسی که سیم و زر نثار می کند، زرافشاننده، زرافشانی و نثار کردن سیم و زر، برای مِثال سران عرب را زرافشان او / سرآورد بر خطّ فرمان او (نظامی۵ - ۸۷۶)
زرافشان
فرهنگ فارسی عمید

سرافشان

سرافشان
سرافشاننده، سرجنباننده، کنایه از مست، کنایه از مغرور، متکبر
سرافشان
فرهنگ فارسی عمید

زرافشان

زرافشان
چیزی که ریزه زر یا گردِ زر بر آن افشانده باشند، شاباش، نثار کردن زر و سیم
زرافشان
فرهنگ فارسی معین

دارافشان

دارافشان
دهی از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. نُه هزارگزی باختر فلاورجان. نُه هزارگزی راه شهرکرد به اصفهان. جلگه. معتدل و دارای 180 تن سکنه. آب آن از زاینده رود. محصول آن غلات، برنج و صیفی. شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس بافی. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ص 83)
لغت نامه دهخدا