- زحلق
- باد سخت
معنی زحلق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع زحلوقه، آلاکلنگ ها
حلقه حلقه نشستن گروهی از مردم
حلقه حلقه نشستن گروهی از مردم، پره بستن، هاله بستن گرد ماه
موی سترده، پرواز رس سر تراش استره گر، نیمه پر، کم رسیده خرما، لاغر: گوسپند استره تیغ سر تراشی - گلیم درشت تیغی که بدان موی تراشند استره، گلیم درشت جمع محالق. تیغی که بدان موی تراشند استره، گلیم درشت جمع محالق. موی سترده موی تراشیده، خرمایی که ثلث آن پخته باشد، محل پرواز ببالا و دور زدن: چون خسرو از شکار گاه باز آمد شاهین همت را پرواز داده و طایر و واقع گردون را معلق زنان از اوج محلق خویش در مخلب طلب آورده... خنور اندک خالی، رطب اندک رسیده، گوسفند لاغر، آنکه موی را خوب بسترد سر تراش
موی سترده، موی تراشیده، خرمایی که ثلث آن پخته باشد، محل پرواز به بالا و دور زدن
محل پرواز
کیوان
نام یکی از سیارگان است و از دوری و بلندی نسبت بزمین دارد زحل نام گرفته است
لغزیدن، خزیدن
گلو، حلقوم، مجرای غذا در بیخ دهان
حفره ای مخروطی شکل در پشت زبان که بین مری و دهان قرار دارد، گلو، نای
تراشیدن مو
تراشیدن مو
خارج کردن منی با دست، استمنا
تراشیدن موی
((زُ حَ))
فرهنگ فارسی معین
کیوان، ششمین سیاره از سیارات منظومه شمسی، دارای حلقه ای نورانی و زیبا. حرکت وضعی اش ده ساعت و چهارده دقیقه و حرکت انتقالی اش بیست و نه سال و نیم می باشد، در نجوم قدیم جزء ستارگان نحس به شمار می آمد
ششمین سیارۀ منظومۀ شمسی که منجمان قدیم آن را نحس اکبر می دانستند، کیوان، پاسبان فلک، دیده بان فلک، نحس اکبر
کنایه از نیرنگ باز، زرنگ
کنایه از نیرنگ باز، زرنگ