زائده. ابن عمرو ناعطی از قبیلۀ همدان کوفه و ناعطی چنانکه سمعانی گوید: منسوب به ناعط از بطون بنی همدان کوفه است. شیخ طوسی در کتاب رجال زایده بن عمرو را از اصحاب امام جعفر صادق (ع) شمرده است. (از اعیان الشیعه) زائده. ابن موسی کندی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) است. (از اعیان الشیعه بنقل از رجال شیخ طوسی) زائده. ابن نشیط کوفی از ابوخالد والبی نقل حدیث کند و فرزند وی عمران و نیز قطر بن خلیفه از وی روایت دارند. ابن حبان وی را در ثقات آورده است. (از تهذیب التهذیب) زائده. ابن عبدالله بن مطربن شریک. پدر معن بن زایده است. (از تاریخ سیستان چ بهار ص 143). و رجوع به وفیات الاعیان ج 2 ص 159، معن بن زائده شود
زائده. ابن عمرو ناعطی از قبیلۀ همدان کوفه و ناعطی چنانکه سمعانی گوید: منسوب به ناعط از بطون بنی همدان کوفه است. شیخ طوسی در کتاب رجال زایده بن عمرو را از اصحاب امام جعفر صادق (ع) شمرده است. (از اعیان الشیعه) زائده. ابن موسی کندی کوفی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) است. (از اعیان الشیعه بنقل از رجال شیخ طوسی) زائده. ابن نشیط کوفی از ابوخالد والبی نقل حدیث کند و فرزند وی عمران و نیز قطر بن خلیفه از وی روایت دارند. ابن حبان وی را در ثقات آورده است. (از تهذیب التهذیب) زائده. ابن عبدالله بن مطربن شریک. پدر معن بن زایده است. (از تاریخ سیستان چ بهار ص 143). و رجوع به وفیات الاعیان ج 2 ص 159، معن بن زائده شود
مصدر دیگر زایش است. ایلاد. تولید. بچه آوردن. وضع حمل. بار نهادن. (در تداول عامه). فارغ شدن. زادن. وضع. (ترجمان القرآن). مشتقات آن: زایش. زاینده. زاییده: لزئه، زاییدن مادر کودک را. (منتهی الارب). اطاله، زاییدن فرزند بلندبالا. (منتهی الارب). نتاج و انتاج، زاییدن ناقه و زه آوردن. (منتهی الارب). دحق و دحاق، برآمدن زهدان ناقه بعد از زاییدن. (منتهی الارب) : ز پرورده مرغی چه زاید پسر چه باشدش نیرو، چه باشد هنر. فردوسی. نزاد از هیچ مادر نه بپروردش کسی هرگز ولیکن هرکه زاد او یا بزاید زیر او زاید. ناصرخسرو. ترک نزاید چو تو بکاشغر اندر سرو نبالد چو تو بغاتفر اندر. معزی. زنان باردار ای مرد هشیار اگر وقت ولادت مار زایند. از آن بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند. سعدی (گلستان). از خویشتن بار دگر باید بزاییدن ترا چون زاده باشی عشق خود چون شیر در کامت کنم. اوحدی. - امثال: شاه خانم میزاید و ماه خانم درد می کشد، مجازاً، بوجود آوردن. ایجاد کردن: این خورد زاید همه بخل و حسد و آن خورد زاید همه نور احد. مولوی. ، مجازاً، نبعان چشمه. نابع بودن. فیضان آب چشمه و نهر و مانند آن: و شهر دارابگرد از پارس، دارا بکرد و خندقی گردبرگرد آن ساخته ست آب آن میزاید و قعر آن پدید نیست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55). در انتظار تو آبی که می رود از چشم به آب چشم نماند که چشمه میزاید. سعدی. ، ولادت. (آنندراج). متولد شدن از مادر. زادن: من یقینم که تا جهان باشد زو سخی تر نزاید از مادر. فرخی. سخاوت همی زاید از دست او که هر بچه ای زاید از مادری. منوچهری. بچه سنجاب زاید از سنجاب. ناصرخسرو. رجوع به زادن شود، مجازاً، بوجود آمدن. تولید شدن. حاصل شدن بار و ثمر و نتیجه: و راهها از چپ و راست بگرفت تا از کین خللی نزاید. (تاریخ بیهقی). من خواستم که بدرگاه عالی آیم به بلخ اما این خبر به خوارزم رسددشوار خلل زاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359). بار چو فرزند و تخم او پدر اوست از جو جو زاید ز پلپل پلپل. ناصرخسرو. محمود گفت این بیت که راست که مردی از او همی زاید. (چهارمقالۀ عروضی چ معین ص 28). گفتند از این قدر چه خلل زاید. (گلستان). ز عقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو مجنون شو ای عاقل. سعدی. ، مجازاً، فیضان. پیوسته تراویدن آب از چشمه و مانند آن: و از دوم آب چشمه ها خواست که در کوهها از جانبها میزاید. (تفسیر ابوالفتوح رازی)
مصدر دیگر زایش است. ایلاد. تولید. بچه آوردن. وضع حمل. بار نهادن. (در تداول عامه). فارغ شدن. زادن. وضع. (ترجمان القرآن). مشتقات آن: زایش. زاینده. زاییده: لزئه، زاییدن مادر کودک را. (منتهی الارب). اطاله، زاییدن فرزند بلندبالا. (منتهی الارب). نتاج و انتاج، زاییدن ناقه و زه آوردن. (منتهی الارب). دحق و دحاق، برآمدن زهدان ناقه بعد از زاییدن. (منتهی الارب) : ز پرورده مرغی چه زاید پسر چه باشدش نیرو، چه باشد هنر. فردوسی. نزاد از هیچ مادر نه بپروردش کسی هرگز ولیکن هرکه زاد او یا بزاید زیر او زاید. ناصرخسرو. ترک نزاید چو تو بکاشغر اندر سرو نبالد چو تو بغاتفر اندر. معزی. زنان باردار ای مرد هشیار اگر وقت ولادت مار زایند. از آن بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند. سعدی (گلستان). از خویشتن بار دگر باید بزاییدن ترا چون زاده باشی عشق خود چون شیر در کامت کنم. اوحدی. - امثال: شاه خانم میزاید و ماه خانم درد می کشد، مجازاً، بوجود آوردن. ایجاد کردن: این خورد زاید همه بخل و حسد و آن خورد زاید همه نور احد. مولوی. ، مجازاً، نبعان چشمه. نابع بودن. فیضان آب چشمه و نهر و مانند آن: و شهر دارابگرد از پارس، دارا بکرد و خندقی گردبرگرد آن ساخته ست آب آن میزاید و قعر آن پدید نیست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 55). در انتظار تو آبی که می رود از چشم به آب چشم نماند که چشمه میزاید. سعدی. ، ولادت. (آنندراج). متولد شدن از مادر. زادن: من یقینم که تا جهان باشد زو سخی تر نزاید از مادر. فرخی. سخاوت همی زاید از دست او که هر بچه ای زاید از مادری. منوچهری. بچه سنجاب زاید از سنجاب. ناصرخسرو. رجوع به زادن شود، مجازاً، بوجود آمدن. تولید شدن. حاصل شدن بار و ثمر و نتیجه: و راهها از چپ و راست بگرفت تا از کین خللی نزاید. (تاریخ بیهقی). من خواستم که بدرگاه عالی آیم به بلخ اما این خبر به خوارزم رسددشوار خلل زاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 359). بار چو فرزند و تخم او پدر اوست از جو جو زاید ز پلپل پلپل. ناصرخسرو. محمود گفت این بیت که راست که مردی از او همی زاید. (چهارمقالۀ عروضی چ معین ص 28). گفتند از این قدر چه خلل زاید. (گلستان). ز عقل اندیشه ها زاید که مردم را بفرساید گرت آسودگی باید برو مجنون شو ای عاقل. سعدی. ، مجازاً، فیضان. پیوسته تراویدن آب از چشمه و مانند آن: و از دوم آب چشمه ها خواست که در کوهها از جانبها میزاید. (تفسیر ابوالفتوح رازی)
مونث زاید، سر پستان زایدتان. یا زایده اعور روده کور. یا زایده پستانی قسمتی از استخوان گیجگاه را تشکیل داده و در عقب مجرای گوش خارجی واقع است زایده حمله یی. یا زایده تاج خروسی زایده ایست که در سطح سهمی در امتداد خط وسط صفحه افقی قرار گرفته است و به شکل مثلثی است که قاعده آن در پایین و راس در بالا است و بتدریج از جلو به عقب نازک میشود و دارای سه کنار و دو سطح طرفی میباشد. یا زایده حمله یی زایده پستانی. یا زایده خاری زایده شوکی. یا زایده خنجری قسمت انتهایی قص که به غضروف مشترک دنده ها در انتها متصل است. یا زایده شوکی زایده ایست که در خط وسط هر مهره قرار گرفته و شبیه به تیغ یا خاری میباشد و از محل اتصال دو تیغه در عقب مهره شروع شده و از جلو به عقب و کمی از بالا به پایین متوجه است زایده شوکیه فقار زایده خاری. یا زایده کاسه چشمی زایده ایست که در طرف خارج و داخل قوس کاسه چشمی استخوان پیشانی قرار دارد. آنکه طرف داخل است) زایده کاسه چشمی داخلی (و آنکه طرف خارج است) زایده کاسه چشمی خارجی (نام دارد. یا زایده کلیه غده فوق کلیوی. یا زایده نیزه یی زایده ای که در قسمت تحتانی خلفی استخوان صدغ قرار دارد و با آن رباطها و عضلات دسته ریولان میچسبد زایده سهمی شقیقه
مونث زاید، سر پستان زایدتان. یا زایده اعور روده کور. یا زایده پستانی قسمتی از استخوان گیجگاه را تشکیل داده و در عقب مجرای گوش خارجی واقع است زایده حمله یی. یا زایده تاج خروسی زایده ایست که در سطح سهمی در امتداد خط وسط صفحه افقی قرار گرفته است و به شکل مثلثی است که قاعده آن در پایین و راس در بالا است و بتدریج از جلو به عقب نازک میشود و دارای سه کنار و دو سطح طرفی میباشد. یا زایده حمله یی زایده پستانی. یا زایده خاری زایده شوکی. یا زایده خنجری قسمت انتهایی قص که به غضروف مشترک دنده ها در انتها متصل است. یا زایده شوکی زایده ایست که در خط وسط هر مهره قرار گرفته و شبیه به تیغ یا خاری میباشد و از محل اتصال دو تیغه در عقب مهره شروع شده و از جلو به عقب و کمی از بالا به پایین متوجه است زایده شوکیه فقار زایده خاری. یا زایده کاسه چشمی زایده ایست که در طرف خارج و داخل قوس کاسه چشمی استخوان پیشانی قرار دارد. آنکه طرف داخل است) زایده کاسه چشمی داخلی (و آنکه طرف خارج است) زایده کاسه چشمی خارجی (نام دارد. یا زایده کلیه غده فوق کلیوی. یا زایده نیزه یی زایده ای که در قسمت تحتانی خلفی استخوان صدغ قرار دارد و با آن رباطها و عضلات دسته ریولان میچسبد زایده سهمی شقیقه