معنی چاییده - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با چاییده
چاییده
- چاییده
- چایمان کرده. زکام کرده. سرماخورده. مزکوم. سطاعی. مضئود. رجوع به چایمان کرده وسرماخورده شود، سردشده. سخت سردشده
لغت نامه دهخدا
ساییده
- ساییده
- سوده کوبیده نرم شده، بهم مالیده، سوهان شده، زدوده شده صیقل شده، اره شده، فرسوده، لندوده مالیده، گداخته مذاب، لمس شده، تلاقی کرده
فرهنگ لغت هوشیار
چاییدن
- چاییدن
- سرما خوردن، مبتلا به زکام شدن، ناخوش شدن از سرماخوردگی، چایمان، چاهیدن
فرهنگ فارسی عمید