- زایانیدن
- یاری دادن به زائو هنگام زاییدن
معنی زایانیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یاری دادن به زائو هنگام زاییدن
کمک کردن به زائو هنگام زاییدن و بچۀ او را گرفتن، به زادن وا داشتن، مامایی کردن
مرتب کردن
افزودن: (همچنانکه باغبان زرد آلوی تلخ را میبرد و بر جای آن قیصی شیرین بپالاند و افزون کند) (بها الدین ولدلغ)، فشردن
راحت بخشیدن
فرو ریختن باران، سبب باریدن شدن
خواهد چکاند بچکان چکاننده چکانده) قطره قطره ریختن مایعی را، کشیدن ماشه تفنگ و تیر انداختن: تفنگ خالی کردن
(خاراند خاراند خواهد خاراند خاراندن بخاران خاراننده خارانیده) با سر ناخن روی پوست بدن (خود یا دیگری) کشیدن خارش دادن
براه بردن (ستور و غیره) : ایجاف پویانیدن
بتابش داشتن بتافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره، تاب دادن پیچ دادن
خفه کردن، فشردن گلو
دواندن دوانیدن تازاندن
تاراند تاراند خواهد تاراند بتاران تاراننده تارانده) پراکندن متفرق ساختن، دور کردن، زجر کردن ترسانیدن
بی تاب ساختن، خفه کردن
فشردن، پالوده کردن، افزودن
به پویه بردن ستور، دوانیدن
خم کردن، خم دادن، مانده کردن، خسته کردن
چکاندن، مایعی را قطره قطره در چیزی ریختن، چکه چکه ریختن، خالی کردن تپانچه یا تفنگ، کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن
جهد و سعی کردن، بکار فرمودن کسی را
وادار بگریه کردن بگریه انداخت ابکا
بگفتن وا داشتن، نامیده شدن: تمسلم مسلمان گویانیدن
بسهولت کسی را تنبیه و مغلوب کردن (با کتک یا بحرف) : تالله خواست دست دراز کند او را مالاندم و گذاشتم کنار، چیزی را با اشتهای تمام خوردن
بناله درآوردن، مریض کردن
خم کردن خم دادن، مانده کردن خسته گردانیدن
نشان دادن، آشکارکردن واضح ساختن
((دَ))
فرهنگ فارسی معین
روشن ساختن، برافروختن، تاب دادن، پیچ و خم دادن، گرم کردن، تافتن، اعراض کردن، تاباندن
کاهش دادن، کم کردن