جدول جو
جدول جو

معنی تابانیدن

تابانیدن((دَ))
روشن ساختن، برافروختن، تاب دادن، پیچ و خم دادن، گرم کردن، تافتن، اعراض کردن، تاباندن
تصویری از تابانیدن
تصویر تابانیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تابانیدن

تابانیدن

تابانیدن
بتابش داشتن بتافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره، تاب دادن پیچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار

تابانیدن

تابانیدن
تاب دادن. پیچ دادن، به تابش داشتن. به تافتن داشتن، گرم کردن تنور و غیره
لغت نامه دهخدا

تارانیدن

تارانیدن
تاراند تاراند خواهد تاراند بتاران تاراننده تارانده) پراکندن متفرق ساختن، دور کردن، زجر کردن ترسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار