آنکه بانگی برآرد که چهارپایان متفرق شوند و رم کنند. (از تاج العروس) : ان علیها فاعلمن سائقاً لامبطنا ولا عنیفاً زاعقاً. راجز (از تاج العروس). ، گفته شده است راه برندۀ چهارپایان که هنگام سوق بانگی سخت برآرد. (از تاج العروس)
آنکه بانگی برآرد که چهارپایان متفرق شوند و رم کنند. (از تاج العروس) : ان علیها فاعلمن سائقاً لامبطنا ولا عنیفاً زاعقاً. راجز (از تاج العروس). ، گفته شده است راه برندۀ چهارپایان که هنگام سوق بانگی سخت برآرد. (از تاج العروس)
هلاک شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نیست شونده. (کشف اللغات) ، مرد هزیمت یافته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، رونده. (کشف اللغات) ، خشک. (منتهی الارب) (آنندراج). یابس. (اقرب الموارد) ، ستور فربه پرمغز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). چاروای فربه. (کشف اللغات) ، ستور سخت لاغر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، آب سخت روان. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تیر که از هدف درگذرد و ورای آن افتد (بهدف نخورد واز آن بگذرد) و از این معنی است حدیث: الحابی خیر من زاهق. و حابی آن است که بهدف نرسیده بیفتد و بر زمین بلغزد (کشیده شود) تا بهدف رسد. و مقصود حدیث این است که ضعیفی که اصابت بهدف کند بهتر از نیرومندی است که بهدف نرسد. (اقرب الموارد) ، چاه عمیق. (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب). زاهق و زهوق، چاه عمیق. (المنجد)
هلاک شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نیست شونده. (کشف اللغات) ، مرد هزیمت یافته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، رونده. (کشف اللغات) ، خشک. (منتهی الارب) (آنندراج). یابس. (اقرب الموارد) ، ستور فربه پرمغز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). چاروای فربه. (کشف اللغات) ، ستور سخت لاغر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، آب سخت روان. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تیر که از هدف درگذرد و ورای آن افتد (بهدف نخورد واز آن بگذرد) و از این معنی است حدیث: الحابی خیر من زاهق. و حابی آن است که بهدف نرسیده بیفتد و بر زمین بلغزد (کشیده شود) تا بهدف رسد. و مقصود حدیث این است که ضعیفی که اصابت بهدف کند بهتر از نیرومندی است که بهدف نرسد. (اقرب الموارد) ، چاه عمیق. (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب). زاهق و زهوق، چاه عمیق. (المنجد)
هادی سیاح. (از اقرب الموارد). هادی بسیاررونده و سیرکننده در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نوک نیزه ای. (ناظم الاطباء) ، سیل که وادی را پر کند. (از اقرب الموارد)
هادی سیاح. (از اقرب الموارد). هادی بسیاررونده و سیرکننده در زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نوک نیزه ای. (ناظم الاطباء) ، سیل که وادی را پر کند. (از اقرب الموارد)
آنکه گلوی کسی را بفشارد تا بمیرد. (از اقرب الموارد) ، خر که آواز دهد. (از اقرب الموارد) ، مرگ شتاب. (منتهی الارب). موت شتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). موت زاعطٌ، ذابح ٌ سریعٌ. (اقرب الموارد)
آنکه گلوی کسی را بفشارد تا بمیرد. (از اقرب الموارد) ، خر که آواز دهد. (از اقرب الموارد) ، مرگ شتاب. (منتهی الارب). موت شتاب. (آنندراج) (ناظم الاطباء). موت زاعطٌ، ذابح ٌ سریعٌ. (اقرب الموارد)
شرطگان و آن جمع است مانند ساده و باعه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گروه سرهنگان. (ناظم الاطباء). و رجوع به نشوء اللغه ص 94 شود، آن جماعت از لشکر که برای پیکار دشمن اول (زود) آماده شوند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تاج العروس شود
شرطگان و آن جمع است مانند ساده و باعه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گروه سرهنگان. (ناظم الاطباء). و رجوع به نشوء اللغه ص 94 شود، آن جماعت از لشکر که برای پیکار دشمن اول (زود) آماده شوند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به تاج العروس شود
رستاق یا قلعه ای بوده است در سجستان (سیستان). بلاذری آرد: عبدالله بن عامر بن کریز که در 30 هجری قمری بعزم خراسان میرفت با لشکریان خود در شیرجان (سیرجان) کرمان فرود آمد و ربیع بن زیاد بن انس حارثی را به سجستان فرستاد. ربیع پس از گذشتن از فهرج و همچنین از بیابانی بطول 75 فرسخ به زالق که قلعه ای بود واقع در 5فرسخی سجستان رسید. در روز مهرجان (مهرگان) بدان حمله برد و آن را گشود و چون بر دهقان (رئیس) قلعه دست یافت دهقان نیزۀ خود را در زمین فرو کرد و جای آن را از طلا و نقره پر ساخت و با آن مبلغ طلا و نقره، آزادی خود را از ربیع خریداری کرد. سپس ربیع به قریۀ کرکویه در 5فرسخی والق رفت. در همان روزها که مردم زرنج امیر خود را جانشین عبدالرحمن بن سمره (خلیفۀ عبدالله بن عامر) بود اخراج کردند، مردم زالق نیز پیمان صلح خود را شکستند و چون علی (ع) از جنگ جمل فراغت یافت حسکه بن عتاب حبطی و عمران بن فصیل برجمی با گروهی از دزدان عرب بزالق رفتند، اموالی از مردم آنجا گرفتند و جد بختری (اصم بن مجاهد) را اسیر کردند. (از فتوح البلدان بلاذری چ بریل صص 393- 395). یاقوت آرد: رستاقی است بزرگ در سجستان مشتمل بر قصرها و قلعه ها و ربیع بن کریز آن را گشود و 10هزار تن از اهالی آنجا را ببردگی گرفت. اتفاقاً غلام دهقان (رئیس) زرنج که 300هزار درهم از درآمد غلات قریه های مولای خود گرد آورده بود و همراه خود داشت، بدست ربیع افتاد. ربیع از غلام پرسید همه ساله منافع دهقان به این مبلغ میرسد گفت آری. پرسید از کجا بدست آورده است جواب داد: به کمک بیل و کلنگ. (از المعجم البلدان)
رستاق یا قلعه ای بوده است در سجستان (سیستان). بلاذری آرد: عبدالله بن عامر بن کریز که در 30 هجری قمری بعزم خراسان میرفت با لشکریان خود در شیرجان (سیرجان) کرمان فرود آمد و ربیع بن زیاد بن انس حارثی را به سجستان فرستاد. ربیع پس از گذشتن از فهرج و همچنین از بیابانی بطول 75 فرسخ به زالق که قلعه ای بود واقع در 5فرسخی سجستان رسید. در روز مهرجان (مهرگان) بدان حمله برد و آن را گشود و چون بر دهقان (رئیس) قلعه دست یافت دهقان نیزۀ خود را در زمین فرو کرد و جای آن را از طلا و نقره پر ساخت و با آن مبلغ طلا و نقره، آزادی خود را از ربیع خریداری کرد. سپس ربیع به قریۀ کرکویه در 5فرسخی والق رفت. در همان روزها که مردم زرنج امیر خود را جانشین عبدالرحمن بن سمره (خلیفۀ عبدالله بن عامر) بود اخراج کردند، مردم زالق نیز پیمان صلح خود را شکستند و چون علی (ع) از جنگ جمل فراغت یافت حسکه بن عتاب حبطی و عمران بن فصیل برجمی با گروهی از دزدان عرب بزالق رفتند، اموالی از مردم آنجا گرفتند و جد بختری (اصم بن مجاهد) را اسیر کردند. (از فتوح البلدان بلاذری چ بریل صص 393- 395). یاقوت آرد: رستاقی است بزرگ در سجستان مشتمل بر قصرها و قلعه ها و ربیع بن کریز آن را گشود و 10هزار تن از اهالی آنجا را ببردگی گرفت. اتفاقاً غلام دهقان (رئیس) زرنج که 300هزار درهم از درآمد غلات قریه های مولای خود گرد آورده بود و همراه خود داشت، بدست ربیع افتاد. ربیع از غلام پرسید همه ساله منافع دهقان به این مبلغ میرسد گفت آری. پرسید از کجا بدست آورده است جواب داد: به کمک بیل و کلنگ. (از المعجم البلدان)
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). (ازاقرب الموارد) ، بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعره زدن. (زوزنی) رجوع به دزی ج 1 ص 593 شود، راندن دواب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شور بگردانیدن طعام. (تاج المصادر بیهقی). بسیار نمک کردن دیگ، برانگیختن باد خاک را، گزیدن کژدم کسی را (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ترسیدن به شب در حالت نشاط. (از منتهی الارب) (آنندراج). و ترسیده شدن. (آنندراج) ترسیدن به شب. (ناظم الاطباء) : و زعق فلان، در حالت نشاط بود و فزع می کرد. (ناظم الاطباء) ، و کذلک زعق مجهولا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور گردیدن و نفرت کردن: زعق زید، دور گردید زید و نفرت کرد. (ناظم الاطباء)
ترسانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). (ازاقرب الموارد) ، بانگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). بانگ و فریاد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نعره زدن. (زوزنی) رجوع به دزی ج 1 ص 593 شود، راندن دواب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شور بگردانیدن طعام. (تاج المصادر بیهقی). بسیار نمک کردن دیگ، برانگیختن باد خاک را، گزیدن کژدم کسی را (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ترسیدن به شب در حالت نشاط. (از منتهی الارب) (آنندراج). و ترسیده شدن. (آنندراج) ترسیدن به شب. (ناظم الاطباء) : و زعق فلان، در حالت نشاط بود و فزع می کرد. (ناظم الاطباء) ، و کذلک زُعِق َ مجهولا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دور گردیدن و نفرت کردن: زعق زید، دور گردید زید و نفرت کرد. (ناظم الاطباء)