جدول جو
جدول جو

معنی زاهق

زاهق
رونده، درگذرنده، نیست شونده، باطل، بیهوده
تصویری از زاهق
تصویر زاهق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با زاهق

زاهق

زاهق
هلاک شونده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نیست شونده. (کشف اللغات) ، مرد هزیمت یافته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، رونده. (کشف اللغات) ، خشک. (منتهی الارب) (آنندراج). یابس. (اقرب الموارد) ، ستور فربه پرمغز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). چاروای فربه. (کشف اللغات) ، ستور سخت لاغر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، آب سخت روان. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، تیر که از هدف درگذرد و ورای آن افتد (بهدف نخورد واز آن بگذرد) و از این معنی است حدیث: الحابی خیر من زاهق. و حابی آن است که بهدف نرسیده بیفتد و بر زمین بلغزد (کشیده شود) تا بهدف رسد. و مقصود حدیث این است که ضعیفی که اصابت بهدف کند بهتر از نیرومندی است که بهدف نرسد. (اقرب الموارد) ، چاه عمیق. (ذیل اقرب الموارد از لسان العرب). زاهق و زهوق، چاه عمیق. (المنجد)
لغت نامه دهخدا