معنی زعاق زعاق (زُ) آب تلخ ستبر که خوردن نتوانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). (ازاقرب الموارد). رجوع به زعاقه شود، رمیدگی و یقال: وعل زعاق، یعنی بزکوهی رمنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا